نادعلی

  • خانه 

داستان تربیتی

مردی به رسول خدا عرض کرد:یا رسول الله!فلانی در منزل همسایه اش نگاه حرام میکند و اگر بتواند بدنبال ان کار حرامی انجام دهد انجام میدهد.    رسول خدا صلی الله علیه واله خشمگین شد و فرمود او را نزد من بیاورید.  مرد دیگری که در انجا حضور داشت عرض کرد: یا رسول خدا او از شیعیان شماست . رسول خدا فرمود: نگو او از ماست، شیعه ما کسی است که دنباله روی ما باشد واز اعمال ما پیروی کند واین کارهای او که نام بردی از اعمال ما نیست

قضاوتهای امیرالمومنین

01 فروردین 1396 توسط سميه منصوري فراهاني

عمر و شورا

و نيز ابن ابى الحديد آورده : آنگاه كه عمر بر اثر ضربات ابولولو مجروح گرديد و به مرگ خود يقين كرد، درباره جانشين پس از خود به مشورت پرداخت … و آنگاه گفت : رسول خدا صلى الله عليه و آله از دنيا وفات نمود در حالى كه از اين شش نفر از قريش راضى و خشنود بود؛ على ، عثمان ، طلحه ، زبير، سعد، عبدالرحمن بن عوف ، و من تصميم گرفته ام خلافت را در ميان آنان به شورا بگذارم تا يك نفر را از بين خودشان براى تصدى خلافت انتخاب نمايند… و سپس گفت : اين شش نفر را نزد من بخوانيد!
آنان را خواندند. پس عمر وارد شده در حالى كه او در بستر مرگ آفرين لحظات زندگى خود را مى گذرانيد. عمر به آنان نگاهى افكنده به ايشان گفت : آيا همگى شما چشم طمع به خلافت نداريد؟
آنها از اين گفتار وى ناراحت شده سكوت اختيار كردند… و پس از آن به آنها گفت : آيا من همگى شما را از وضع اخلاق و روحياتتان آگاه نسازم ؟
گفتند: بگو! كه اگر بگوئيم نه ، اعتنا نخواهى كرد. پس به زبير رو كرده و گفت : اما تو اى زبير! مردى زيرك ، بد خلق ، و بخيل هستى ، در حال خشنودى ، مومن ، و در موقع غضب ، كافر، يك روز انسان و روز ديگر شيطانى ، اگر خلافت را به تو واگذار كنم مسلمانان در بطحا براى يك صاع جو سر و مغز يكديگر را خرد مى كنند، و اگر تو خليفه مسلمين باشى آن روز كه خوى شيطانى بر تو غالب آيد چه كسى پيشواى اين مردم خواهد بود؟! و تا چنين خصلتهايى در تو هست خداوند سرنوشت اين امت را به دست تو نخواهد سپرد.
و آنگاه به طلحه رو كرد و در حالى كه هنوز از روز وفات ابوبكر كينه او را در دل داشت ، بدان جهت كه طلحه به ابوبكر گفته بود: تو زنده اى و عمر اين گونه با ما مخالفت مى كند، چه رسد به روزى كه تو نباشى و او زمامدار امور مسلمين شده باشد و به او گفت : آيا درباره تو هم بگويم و يا سكوت كنم ؟ طلحه گفت : بگو كه سخن خير نمى گويى .
عمر: من تو را از روز جنگ احد مى شناسم كه بر اثر مختصر جراحتى كه به انگشت تو رسيده بود آن همه بيتابى نمودى . و نيز رسول خدا از دنيا رحلت نمود در حالى كه نسبت به تو خشمگين بود به خاطر سخنى كه در موقع نزول آيه حجاب گفته بودى .
جاحظ گفته : سخن طلحه در موقع نزول آيه حجاب اين بود كه در حضور افرادى كه بعد گفتار او را به پيغمبر رساندند گفته بود: حجاب امروز همسران رسول خدا چه سودى براى او خواهد داشت آنگاه كه از دنيا برود و ما با همسرانش ازدواج نماييم ؟!
جاحظ پس از نقل خبر اضافه كرده : اگر در اينجا كسى به عمر بگويد: تو خودت الحال گفتى رسول خدا از دنيا وفات نمود در حالى كه از اين شش نفر راضى بود، و اينك به طلحه مى گويى رسول خدا وفات كرد در حالى كه نسبت به تو غضبناك بود به خاطر آن گفتارت در موقع نزول آيه حجاب پاسخى از اين تناقض گوئيش نخواهد داشت . وليكن كيست كه بتواند در برابر عمر كمتر از اين سخن را بگويد، چه رسد به اين اعتراض ! .
مؤ لّف :
با توجه به اين تناقضى كه در گفتار عمر وجود دارد ناچار مى بايست يكى از آن دو خلاف واقع باشد، و از جايى كه معمولا سخن دروغ به فراموشى سپرده مى شود ناگزير كلام اول او كه گفته : پيغمبر از اين شش نفر راضى بوده دروغ بوده و عمر آن را فراموش كرده است ، و اگر گفتار نخستين وى راست بود سخن دوم را كه ضد آن است نمى گفت .
بنابراين ، گفتار اولش افترايى بوده كه به پاى پيغمبر صلى الله عليه و آله بسته است آن هم به منظور زمينه سازى براى تضعيف خلافت اميرالمومنين عليه السلام و تقويت خلافت عثمان .
و اما سخن عمر به طلحه : من از روز جنگ احد تو را مى شناسم … داستانش اين بوده چنانچه بلاذرى در انسابش آورده كه در جنگ احد مالك بن زهير جشمى تيرى به جانب رسول خدا صلى الله عليه و آله افكند پس طلحه دست خود را در برابر آن سپر نمود، و تير به انگشت كوچك او اصابت كرد و آن را فلج نمود. و او در موقع اصابت تير گفت : حس ، پس رسول خدا فرمود: اگر او به جاى اين كلمه بسم الله گفته بود داخل بهشت مى شد.
و اما راجع به اين مطلب كه در خبر آمده : عمر از روز وفات ابوبكر نسبت به طلحه خشمگين بود. طبرى در تاريخش ‍ از اسماء بنت عميس نقل كرده كه مى گويد: طلحه بر ابوبكر وارد شد به او گفت : عمر را به عنوان جانشين پس از خود معرفى نموده اى حال آن كه اكنون كه با او هستى مى بينى چگونه با مردم بدرفتارى مى كند، چه رسد به آن موقع كه تو نباشى و او خليفه مسلمين شده باشد، و خدا از سرنوشت اين ملت از تو سوال خواهد نمود.
و اما راجع به سخن طلحه درباره همسران رسول خدا صلى الله عليه و آله كه عمر به آن اشاره كرده ، هنگامى كه ابوسلمه و خنيس بن حذافه از دنيا رفتند و رسول خدا صلى الله عليه و آله با همسرانشان ام سلمه و حفصه ازدواج نمود، طلحه و عثمان گفتند: آيا محمد پس از مرگ ما با همسرانمان ازدواج كند ولى ما نتوانيم … به خدا سوگند آنگاه كه او از دنيا رود بر زنان او قرعه خواهيم زد، و طلحه نظرش به عايشه بود و عثمان به ام سلمه . پس آيه شريفه نازل شد.
و ما كان لكم ان توذوا رسول الله ولا ان تنكحوا ازواجه من بعده ابدا ان ذلكم كان عندالله عظيما .
و نبايد هرگز رسول خدا را در حيات بيازاريد و نه پس از وفات هيچ گاه زنانش را به نكاح خود درآوريد كه اين كار نزد خدا گناهى بسيار بزرگ است .
و نيز اين آيه : ان تبدوا شيئا او تخفوه فان الله كان بكل شى ء عليما؛ هر چيزى را اگر آشكار يا پنهان كنيد خداوند بر آن و بر همه امور جهان كاملا آگاه است .
و همچنين اين آيه : ان الذين يوذون الله و رسوله لعنهم الله فى الدنيا والاخره واعد لهم عذابا مهينا .
آنان كه خدا و رسول را به عصيان آزار و اذيت مى كنند خدا آنها را در دنيا و آخرت لعنت كرده ، بر آنان عذابى خوار كننده مهيا ساخته است .
ولى عمر اين مطلب را درباره عثمان نگفت ؛ زيرا كه به او علاقه مند بود، چون عثمان بر عكس طلحه با خلافت او موافق بود و زمانى كه ابوبكر درباره جانشين نمودن عمر پس ‍ از خود با عثمان مشورت كرد عثمان از عمر تعريف و تمجيد بسيار نمود، و نيز موقعى كه ابوبكر خواست عهدنامه (مربوط به تعيين جانشين پس از خود را) بنويسد و در آن حال بيهوش ‍ گرديد، عثمان از پيش خودش آن را به نام عمر ثبت كرد. چنانچه طبرى در تاريخش آورده : ابوبكر به عثمان گفت : نظرت درباره عمر چيست ؟
عثمان گفت : خدايا تو مى دانى آنچه كه من درباره عمر مى دانم اين است كه نهان او از آشكارش بهتر، و در ميان ما هيچكس به خوبى او نيست !.
و نيز آورده : ابوبكر در بيمارى وفات خود عثمان را طلبيد و به او گفت : بنويس : اين عهدى است كه ابوبكر بن ابوقحانه براى مسلمين مى نويسد: اما بعد و در اين موقع بيهوش گرديد، پس عثمان به انشاى خود چنين ادامه داد اما بعد: همانا من عمر بن الخطاب را به عنوان جانشين پس از خودم براى شما تعيين نمودم …. و سپس ابوبكر به هوش ‍ آمد و به عثمان گفت : نوشته ات را برايم بخوان ، عثمان نوشتارش را براى او قرائت كرد، پس ابوبكر تكبير گفت و بر آن صحه گذاشت ، و به او گفت : گمانم مى ترسيدى كه من در حال بيهوشى بميرم و در بين مردم اختلاف پديد آمد؟!
عثمان : آرى ، و همينها سبب گرديد كه عمر نيز به عنوان تشكر و قدردانى از او، خلافت پس از خودش را براى وى تدبير كند.
گذشته از اينها، در صورتى كه طلحه متكبر و مغضوب رسول خدابوده ، و زبير نيز بخيل و كافر الغضب و شيطان صفت كه عمر در اول خبر گفته و سعد بن ابى وقاص نيز صاحب تير و كمان و احشام ، وعبدالرحمن بن عوف ضعيف و نالايق علاوه بر اين كه او و سعد از قبيله زهره بوده ، و زهره كجا و زمامدارى كجا؟! و عثمان را نيز قريش به خلافت رسانده ولى او بنى اميه و بنى ابى معيط را بر گردن مردم سوار نموده و بيت المال را به آنان اختصاص داده تا جايى كه گروهى از عرب بر او شوريده و او را در بسترش خواهند كشت . چنانچه اين مطالب را عمر در آخر آن خبر گفته پس چگونه عمر خلافت را در ميان اين گروه شورا قرار داده با اين كه خودش به عدم صلاحيت آنان براى خلافت اعتراف نموده است ، بويژه عثمان ، با اين كه عمر خلافت را به وسيله تشكيل آن شورا، تنها براى عثمان تدبير كرده بود و مى دانست كه سرانجام نقشه او پياده شده و عثمان به خلافت خواهد رسيد.
چنانچه در ادامه همين خبر آمده : عمر به عثمان گفت : گويا مى بينم قريش خلافت را همچون قلاده اى در گردنت درآورده به علت علاقه اى كه به تو دارد و تو بنى اميه و بنى ابى معيط را بر گردن مردم سوار خواهى نمود… به خدا سوگند اين پيش ‍ بينى كه درباره تو گفتم واقع خواهى شد، و آن موقع است كه مردم به انتقام تو را خواهند كشت . و سپس موهاى پيشانى عثمان را به دست گرفت و به او گفت : آنگاه كه اين حوادث اتفاق افتاد اين گفتار مرا بيادآور؛ زيرا اينها كه به تو گفتم بطور حتم واقع خواهد شد.
مؤ لّف :
و شايد پاسخ آنان از همه اين اشكالات اين است كه اين خبر دال بر فراست و صحت حدس عمر مى باشد چنانچه ابن ابى الحديد گفته كه : خبر مذكور را عده اى بجز جاحظ در باب فراست عمر ذكر كرده اند. همانگونه كه جاحظ نيز از تناقض ‍ گويى عمر درباره طلحه چنين عذر آورده : كه عمر داراى چنان مهابتى بوده كه كسى را يارى توجه دادن او به لغزشهايش ‍ نبوده است .
و نيز در ضمن خبر گذشته آمده : عمر به على عليه السلام رو كرد و گفت : به خدا سوگند تو شايسته خلافتى جز اين كه در تو حالت مزاح و دعابه هست ، به خدا سوگند اگر تو خليفه گردى مردم را در راه راست و طريق روشن رهنمون خواهى شد.
مؤ لّف :
به عمر بايد گفت : با اين كه تو خصلتى را كه موجب خدا و رسول او بوده ، و خود اميرالمومنين عليه السلام آن را از صفات مومنين شمرده مى فرمايد: المومن بشره فى وجهه فلى قلبه ؛ مومن همواره چهره اش خندان ، و اندوه او در قلبش ‍ پنهان مى باشد دعابه ناميده اى و بخاطر همين گفتار تو منافقين نيز جرات كرده همين سخن را با اضافه اى به آن حضرت بگويند، مانند عمرو بن عاص ، و هنگامى كه اميرالمومنين شنيد كه عمرو بن عاص چنين مطلبى درباره او گفته فرمود: شگفتا! ابن نابغه عمرو بن عاص درباره من به شاميان مى گويد كه در او دعا به است و او مردى بازيگر است ، حقا كه به دروغ سخن گفته و به گناه نطق كرده است .
اگر ما اين افتراى تو را نسبت به اميرالمومنين عليه السلام بپذيريم ، روشن است كه آن خوش خلقى به مراتب از خشونتى كه تو داشته اى بهتر بوده است ؛ زيرا طبع مردم نسبت به انسان خوشخو متمايل تر و راغب تر است تا انسان خشن و ترشرو، و به همين سبب بوده كه مردم از حضور در صف اول نماز جماعت او ترس داشتند و همين هم به قيمت جانش تمام شد.
چنانچه عمر بن ميمون مى گويد: روزى كه عمر كشته شد من در نماز جماعت او حضور داشتم ، و هيبتش مانع گرديد از اين كه در صف اول شركت نمايم ؛ زيرا عمر عادت داشت كه قبل از شروع نماز شخصا صف اول را منظم مى نمود و اگر كسى جلو يا عقب ايستاده بود او را با تازيانه مى نواخت پس به نماز صبح مشغول گرديد و معمولا آن را در موقع تاريكى هوا به جاى مى آورد، در اين هنگام ابولولو، غلام مغيره با سه ضربه خنجر او را مجروح نموده از پاى درآورد .
و در هر حال اگر چنانچه اميرالمومنين عليه السلام تنها كسى بوده كه در صورت تصدى خلافت مردم را به سوى خدا و راه خدا و طريق روشن هدايت مى نموده بنا به گفته عمر ، و روشن است كه تنها هدف خداوند از فرستادن رسولان و كتابهاى آسمانى هم جز اين ، چيز ديگر نيست ، پس بر عمر واجب بوده كه حالت دعابه او را تحمل نموده و بالخصوص او را به عنوان خليفه مسلمين معرفى كند، نه اين كه آن حضرت را در صورت ظاهر همانند يك نفر از افراد شورا قرار داده و در واقع هم با حكم نمودن عبدالرحمن بن عوف داماد عثمان كه تنها نظرش به عثمان بود او را خارج نمايد.
و به همين جهت آن امام بزرگوار عليه السلام در خطبه شقشقيه مى فرمايد: زعم انى احدهم ؛ گمان مى كرد عمر كه من يكى از آنان هستم يعنى به دروغ . و آيا عمر گفتار خدا را نشنيده بود كه : افمن يهدى الى الحق احق ان يتبع امن لا يهدى الا ان يهدى فما لكم كيف تحكمون .
آيا كسى كه خلق را به حق رهبرى مى كند سزاوارترست پيروى شود يا كسى كه راه نمى يابد مگر اين كه خود هدايت شود، شما را چه مى شود چگونه حكم مى كنيد؟.

 نظر دهید »

حکایت(لقمان)

28 اسفند 1395 توسط سميه منصوري فراهاني

​

روزی لقمان به فرزندش گفت:
«از فردا یک کیسه با خودت بیاور و در آن به تعداد آدم‌هایی که دوست نداری و از آنان بدت می‌آید پیاز قرار بده!»
روز بعد فرزند همین کار را انجام داد و لقمان گفت:

«هرجا که می‌روی این کیسه را با خود حمل کن!»
فرزنش بعد از چند روز خسته شد و به او شکایت برد که پیازها گندیده و بوی تعفن گرفته است و این بوی تعفن مرا را اذیت می‌کند.
لقمان پاسخ داد :

«این شبیه وضعیتی است که تو کینه دیگران را در دل نگه داری. این کینه، قلب و دلت را فاسد می‌کند و بیشتر از همه خودت را اذیت خواهد کرد…!»

 نظر دهید »

احادیث اخرالزمانی

28 اسفند 1395 توسط سميه منصوري فراهاني

ﺍﻣﻴﺮ ﻣﻮﻣﻨﺎﻥ(ﻉ): ﻫﻨﮕﺎﻣﻲ ﻛﻪ ﻧﻴﺎﺯﻫﺎ ﻭﮔﺮﻓﺘﺎﺭﻳﻬﺎ ﻓﺮﺍﻭﺍﻥ ﺷﻮﺩ ﻣﺮﺩﻡ ﻫﻤﺪﻳﮕﺮ ﺭﺍ ﻧﺸﻨﺎﺳﻨﺪ.

 

ﺍﻣﻴﺮ ﻣﻮﻣﻨﺎﻥ(ﻉ): ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﺮﺍﻱ ﺍﺳﺘﻤﺪﺍﺩ ﺑﻪ ﻧﺰﺩ ﺑﺮﺍﺩﺭﺵ ﺑﺮﻭﺩ، ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻗﻴﺎﻓﻪ ﺍﻱ ﺩﻳﮕﺮ ﻏﻴﺮ ﺁﻧﭽﻪ ﺑﻮﺩ ﻣﻲ ﺑﻴﻨﺪ.

 

اﻣﻴﺮ ﻣﻮﻣﻨﺎﻥ(ﻉ): ﻫﻨﮕﺎﻣﻲ ﻛﻪ ﻣﺮﺩ ﻫﺎ ﺑﺎ ﻣﺮﺩﻫﺎ ﺩﺭ ﻣﻲ ﺁﻣﻴﺰﻧﺪ ﻭ ﺯﻧﻬﺎ ﺑﺎ ﻳﻜﺪﻳﮕﺮ.

 

ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ(ﺹ): ﻫﻨﮕﺎﻣﻲ ﻛﻪ ﺍﻣﺖ ﻣﻦ ﻧﻤﺎﺯ ﺭﺍ ﺿﺎﻳﻊ ﻛﻨﻨﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺷﻬﻮﺍﺕ ﭘﻴﺮﻭﻱ ﻛﻨﻨﺪ.

 

 ﺍﻣﻴﺮ ﻣﻮﻣﻨﺎﻥ(ﻉ): ﻣﺮﺩ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻱ ﭘﻮﺷﻴﺪﻩ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﻫﻤﺴﺮﺵ ﺳﺮﺯﻧﺶ ﻣﻲ ﻛﻨﻨﺪ.

 

 ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ(ﺹ): ﻣﺮﺩ ﻫﺎ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺷﺒﻴﻪ ﺯﻧﻬﺎ ﻭ ﺯﻧﻬﺎ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺷﺒﻴﻪ ﻣﺮﺩ ﻫﺎ ﻣﻲ ﻛﻨﻨﺪ.

 

ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ(ﺹ): ﻫﻨﮕﺎﻣﻲ ﻛﻪ ﺯﻧﻬﺎ ﺟﺎﻣﻪ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﺭﺍ ﺑﭙﻮﺷﻨﺪ ﻭ ﭘﻮﺷﺶ ﺣﻴﺎﺀ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺷﻮﺩ.

 

ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ(ﺹ): ﺳﭙﺲ ﺯﻣﺎﻧﻲ ﻣﻲ ﺁﻳﺪ ﻛﻪ ﻗﺎﺭﻳﺎﻥ ﻗﺮﺁﻥ ﺭﺍ ﻣﻲ ﺧﻮﺍﻧﻨﺪ ﻭﻟﻲ ﺍﺯ ﺣﻠﻘﻮﻣﺸﺎﻥ ﺗﺠﺎﻭﺯ ﻧﻤﻲ ﻛﻨﺪ (ﻋﻤﻞ ﻧﻤﻲ ﺷﻮﺩ…).

 

ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ(ﺹ): ﻗﺮﺁﻥ ﺭﺍ ﻃﺒﻖ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪ ﻫﺎﻱ ﺧﻮﺩ ﺗﻮﺟﻴﻪ ﻣﻲ ﻛﻨﻨﺪ ﻭ ﺁﺋﻴﻦ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺁﺭﺍﺀ ﺧﻮﺩ ﺗﻔﺴﻴﺮ ﻭ ﺗﺤﻠﻴﻞ ﻣﻲ ﻛﻨﻨﺪ.

 

 ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ(ﺹ): ﺛﺮﻭﺗﻤﻨﺪﺍﻥ ﺍﻣﺖ ﺑﺮﺍﻱ ﺳﻴﺎﺣﺖ ﺑﻪ ﻣﻜﻪ ﻣﻲ ﺭﻭﻧﺪ ﻭﻣﺘﻮﺳﻄﻴﻦ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﺮﺍﻱ ﺗﺠﺎﺭﺗﻮ ﻓﻘﺮﺍ ﺑﺮﺍﻱ ﺭﻳﺎﺀ ﻭ ﺗﻈﺎﻫﺮ (ﺍﻓﺮﺍﺩ ﺧﺎﻟﺺ ﻛﻢ ﺍﻧﺪ).

 

 ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ(ﺹ): ﻗﺮﺁﻥ ﺑﺎ ﻧﻲ ﻭ ﻟﺤﻦ ﻏﻨﺎ ﺧﻮﺍﻧﺪﻩ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ، ﺑﺪﻭﻥ ﺁﻳﻨﻜﻪ ﺑﻪ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺗﻼﻭﺕ ﺑﺎ ﺧﻮﻑ ﻭﺧﺸﻴﺖ ﺍﺯ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺑﺎﺷﺪ.

 

ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ(ﺹ): ﭘﺲ ﻣﻲ ﺑﻴﻨﻲ ﻛﻪ ﮔﻮﺵ ﺩﺍﺩﻥ  ﺑﻪ ﻗﺮﺁﻥ ﺑﺮﺍﻱ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺳﻨﮕﻴﻦ ﺍﺳﺖ ﻭ ﮔﻮﺵ ﺩﺍﺩﻥ ﺑﻪ ﺻﺪﺍﻫﺎﻱ ﺑﺎﻃﻞ ﺁﺳﺴﺎﻥ ﻭ ﻓﺮﺡ ﺑﺨﺶ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ.

 

 ﺍﻣﻴﺮ ﻣﻮﻣﻨﺎﻥ(ﻉ): ﺁﻻﺕ  ﻟﻬﻮ ﻭ ﻟﻌﺐ ﺩﺭ ﺭﻫﮕﺬﺭ ﻣﺮﺩﻡ ﺁﺷﻜﺎﺭﺍ ﺑﻪ ﻛﺎﺭ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ ،

ﻣﺮﺩﻡ ﻋﺒﻮﺭ ﻣﻲ ﻛﻨﻨﺪ ﻭ ﻛﺴﻲ ﺟﺮﺋﺖ ﻧﻤﻲ ﻛﻨﺪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺟﻠﻮﮔﻴﺮﻱ ﻛﻨﺪ.

 

ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ(ﺹ): (ﺩﺭ ﺁﺧﺮ ﺍﻟﺰﻣﺎﻥ ﻳﻌﻨﻲ ﻧﺰﺩﻳﻜﻲ ﻇﻬﻮﺭ ) ﺯﻣﻴﻦ ﻟﺮﺯﻩ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ.

 

 ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ(ﺹ): ﺍﻧﺘﻈﺎﺭﻣﻴﺮﻭﺩﻛﻪ ﺣﺘﻲ ﻳﻚ ﻗﻔﻴﺰﮔﻨﺪﻡ ﻭﻳﻚ ﺩﺭﻫﻢ ﭘﻮﻝ ﺑﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﻋرﺮﺍﻕ ﻧﺮﺳﺪ.

 

 ﺍﻣﺎﻡ ﺻﺎﺩﻕ(ﻉ): ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ ﻫﺎ ﺧﺸﻚ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ ﻭ ﻗﺤﻄﻲ ﻭ ﮔﺮﺍﻧﻲ ﭘﻴﺶ ﻣﻲ ﺁﻳﺪ.

تنها هدف:تعجیل در فرج قطب عالم امکان حضرت ولی عصر(عج)?

 1 نظر

سخن ایت الله جاودان

28 اسفند 1395 توسط سميه منصوري فراهاني

​دیدگاه فرهنگی:

آیت_الله_جاودان (حفظه الله) :

❓چه کنیم که بتوانیم از پس خودمان بربیاییم و زورمان برسد تا گناه نکنیم؟

? قدم اول این است که بفهمیم خودمان نمی‌توانیم و خدا باید کمک کند. این فهم، خیلی اساسی است. ما باید همیشه از خدا التماس کنیم. همان التماس روز اولمان باید روز آخر هم باشد

? قدم دوم نماز است. اگر کسی نماز را درست بخواند زور شیطان به او نمی‌رسد! این حرف سند دارد. برای درست نمازخواندن، اول باید نمازمان صحیح باشد و لازمه‌اش دانستن احکام نماز و مقدمات آن (وضو، غسل و …) است. مرحلهٔ بعدی، اولِ وقت خواندنِ نماز است. اگر کسی تا اینجا عمل کند کار بزرگی کرده‌است. البته اگر کسی عادت به گناه دارد، با این نمازهای معمولی معلوم نیست زورش برسد! باید بیشتر کار کند.

? قدم بعدی که بسیار مهم است، دست به دامن شدن به امام زمان (ع) است. ایشان امام زندهٔ و مسئولیت هدایت خلق را دارند. امام زمان وظیفه دارد که اگر گرفتارِ گناه دست دراز کند، دست‌گیری کند. اگر جدی توسل کنیم، می‌شود. جدی توسل کردن با یک بار التماس کردن نیست.

#توسل_به_امام_زمان_عج

 نظر دهید »

ایت الله بهجت (ره)

28 اسفند 1395 توسط سميه منصوري فراهاني

​

?آیت الله بهجت(ره):
به چیزی غیر از توکل و یاد خدا برای انسان آرامش حاصل نمی شود و چیزی غیر از اعراض از یاد خدا و غفلت زندگی را تلخ و ناگوار نمی کند.

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 49
  • 50
  • 51
  • ...
  • 52
  • ...
  • 53
  • 54
  • 55
  • ...
  • 56
  • ...
  • 57
  • 58
  • 59
  • ...
  • 73
اردیبهشت 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30 31    

نادعلی

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس