نادعلی

  • خانه 

داستان تربیتی

مردی به رسول خدا عرض کرد:یا رسول الله!فلانی در منزل همسایه اش نگاه حرام میکند و اگر بتواند بدنبال ان کار حرامی انجام دهد انجام میدهد.    رسول خدا صلی الله علیه واله خشمگین شد و فرمود او را نزد من بیاورید.  مرد دیگری که در انجا حضور داشت عرض کرد: یا رسول خدا او از شیعیان شماست . رسول خدا فرمود: نگو او از ماست، شیعه ما کسی است که دنباله روی ما باشد واز اعمال ما پیروی کند واین کارهای او که نام بردی از اعمال ما نیست

قضاوتهای امیرالمومنین

28 اسفند 1395 توسط سميه منصوري فراهاني

راهنمایی امیرمومنان(ع)

ايرانيان از اهل همدان و رى و اصفهان و نهاوند و قومس با هم مكاتبه نموده ، نوشتند كه محمد پادشاه عرب و آورنده كتاب و آيين تازه از دنيا درگذشته و پس از او ابوبكر بر آنان سلطنت نموده و او پس از اندك زمانى به هلاكت رسيده و پس از او عمر خليفه شده و خلافتش به درازا كشيده و بر شهرهاى شما دست يافته و سپاهيانش با شما در ستيزند، و دست از شما بر نمى دارند مگر اين كه با او از در جنگ وارد شده ، لشكريانش ‍ را از خانه و كاشانه خود بيرون نموده و به طرف او لشكر كشى كنيد.
آنان همه بر اين انديشه ، عهد و پيمان محكم بستند. اين خبر به اهل كوفه رسيد. آنان عمر را در مدينه از ماجرا مطلع ساختند. عمر از شنيدن اين خبر هراسان گرديده به مسجد رسول خدا صلى الله عليه و آله وارد شد و به منبر رفت و پس از ثناى الهى چنين گفت : اى گروه مهاجر و انصار! همانا شيطان ، جمعيتهاى فراوانى را گرد آورده تا بر عليه شما قيام كند و چراغ فروزان حق را خاموش نمايد، اينك اهل همدان و اصفهان و… با آن كه نژاد و آيين مختلف دارند ولى با هم پيمان بسته اند كه برادران مسلمانتان را از شهرهاى خود بيرون كرده و با شما بجنگند. اكنون هر چه زودتر تدبير و علاج خود را در اين باره بگوييد و درنگ مكنيد كه از پس امروز روزهاى دگر هست .
طلحه بن عبدالله كه سخنورى از قريش بود برخاست و پس از حمد و ثناى الهى گفت : اى خليفه ! حوادث و پيشامدهاى روزگار تو را آزموده و مجرب ساخته و اتفاقات دوران و سختيهاى زندگى محكم و استوارت نموده ، تو مردى پاك سرشتى ، كارها و انديشه هايت همه نيكو و خجسته است ، اينك خودت در اين زمينه فكر بكن و به انديشه ات عمل نما.
طلحه نشست . عمر به مردم خطاب كرد: سخن بگوييد.
عثمان برخاست و سپاس خداى را به جا آورد و گفت : اى خليفه ! به نظر من خودت به همراه تمام سپاهيان شام و يمن و مدينه و مكه و كوفه و بصره به سوى مشركين حركت مى كنيد، اين تدبير كه گفتم بخاطر داشته باش و درباره آن فكر كن . عثمان نشست اميرالمومنين عليه السلام برخاست و ثناى پروردگار به جاى آورد و آنگاه به عمر گفت : اگر بخواهى تمام لشكريان شام را از كشورشان خارج كنى از آن سو روميان بدان سرزمين هجوم برده زنان و كودكان شامى را به اسارت خواهند گرفت ؛ و اگر لشكر يمن را از يمن خارج كنى حبشيان زنان و كودكان يمنى را اسير خواهند كرد؛ و اگر لشكر مكه و مدينه را با خود ببرى عرب از گوشه و كنار با تو پيمان شكنى نموده ، بطورى كه سركوبى و مبارزه با آنان به مراتب از جنگ با دشمن خارجيت دشوارتر خواهد بود، پس اين نظريه عثمان راى صواب نيست . اما از جهت انبوهى و كثرت دشمن و هم پيمان شدن آنان با هم ، باك نداشته باش ، كه خداوند بيش از تو اين پيشامد را كراهت مى دارد و او به تغيير دادن اين اتحاديه شوم سزاوارترست . گذشته مگر يادت نيست كه ما در زمان رسول خدا صلى الله عليه و آله به اتكاى زيادى لشكر جهاد نمى كرديم ، بلكه تنها به اميد نصرت و يارى خداوند، و اما اين كه خودت به طرف دشمن بروى آن هم صلاح نيست ؛ زيرا آن هنگام كه دشمن بفهمد خودت با لشكر هستى ، كمر قتل تو را خواهد بست و بسا دشمنان ديگرت نيز به يارى آنان برخيزند و تو با دست خودت اسباب و مقدمات كشتنت را فراهم نموده اى ، به عقيده من سپاهيان نامبرده را در جاهاى خود بگذار و تنها به لشكر بصره بنويس آنان به سه دسته تقسيم شوند؛ يك دسته براى تمشيت امور و انتظامات داخلى در جاى خود باشند، و دسته ديگر نيز به منظور نگهبانى و پاسدارى از مرزها و مراقبت دشمنانى كه با مسلمانان معاهده بسته اند در همان جا بمانند، و دسته سوم براى كمك و يارى رساند به برادران مسلمان خود به طرف دشمنان ايرانى حركت كنند.
عمر گفت : كاملا صحيح است و دوست دارم از اين انديشه پيروى كنم ، و چند بار با اعجاب ، گفتار آن حضرت عليه السلام را تكرار نموده ، بسى شاد و مسرور گرديد .

 نظر دهید »

قضاوتهای امیرالمومنین

28 اسفند 1395 توسط سميه منصوري فراهاني

قبیله باهله

در صفين نصر آمده : قبيله باهله از شركت نمودن در جنگ صفين به همراه اميرالمومنين عليه السلام اكراه داشتند. امام عليه السلام به آنان فرمود: خدا را شاهد مى گيرم كه هم شما با من دشمنيد هم من با شما، اينك هداياى خود را برداريد و به سوى ديلم خارج شويد .

 نظر دهید »

قضاوتهای امیرالمومنین

28 اسفند 1395 توسط سميه منصوري فراهاني

راه بحث کردن

هنگامى كه حضرت امير عليه السلام خواست ابن عباس را براى احتجاج با خوارج بفرستد به او فرمود: از روى قرآن با آنان بحث نكن ؛ زيرا قرآن معانى بسيار دارد، تو مى گويى و آنان مى گويند، وليكن از سنت رسول خدا صلى الله عليه و آله با ايشان احتجاج كن كه از آن گريزى ندارند .

 نظر دهید »

بسیجی که باشی...

27 اسفند 1395 توسط سميه منصوري فراهاني

​

✅بسیجی که باشی

یه وقتایی دلت می شکنه…?
✅بسیجی که باشی

می فهمی نمیتونی عادی باشی

عادی بگذری،عادی زندگی کنی❗️?
✅بسیجی که باشی

یه دنیا دشمن واسه خودت تراشیدی❗️?
✅بسیجی که باشی

ولایتی که باشی،عاشق که باشی،از نظر مردم فقط یه شست و شوی مغزی هستی و آماج نگاه های تحقیر آمیز❗️?✋️

✅بسیجی که باشی

تو دانشگاه باید مدام مواظب حرکات و رفتارت با هم جنس و نا همجنس باشی تا مباداااا مباداااا بخاطرتو اسم بسیج لکه دار شه❗️?
✅بسیجی که باشی

و متضاد اطرافیانت که فکر کنی هر روز و هر شبت رو با عزیزترین کسانت و خیلی های دیگه توی بحث های فرسایشی به سر می برید❗️?
✅بسیجی که باشی

یعنی تلاش تمام اطرافیانت و…. برای تغییرت یا به اصطلاح خودشان نجاتت❗️?
✅بسیجی که باشی

و در حال ذکر یعنی ریاکاری و بدنبال منافع!!  و کسی چه میداند تو برای بسیجی بودن تمام منافعت را زیر پا گذاشتی.?
✅بسیجی که باشی و ولایی

باید هر روز در خانه و کوچه و خیابان بشنوی تهمت های بیروایی را که به رهبرت می زنند و وقتی که تو دفاع می کنی حاصلش تنها یه کشمکش بی حاصل و فرسایش روحت هست ولی باز نمی توانی سکوت کنی در مقابل توهین به نهایت آرامانت به رهبرت….?
✅بسیجی که باشی

آدمی و ممکنه گاهی بلغزی و امان از لغزشت که با لغزش تو تمام اسلام زیر پا می رود!!! آبروی بسیجیهای دیگر هم می رود!! ولی با لغزش دختر یا پسر همسایه او فقط جوان است و جوانی کرده و دلش پاک است….❗️?
✅بسیجی که باشی

معمولی نیستی….خاصی!!!!☝️
?پس اگر بسیجی هستی سعی نکن معمولی باشی….بسیجی که باشی فرقی ندارد کوچک یا بزرگ، دختر یا پسر باید مثل یک بسیجی زندگی کنی…همین✌️✌️✌️✌️✌️
 ?پس بسیجی شدی مبارک باشه،ولی بسیجی بمانید.?

 نظر دهید »

حکایت

27 اسفند 1395 توسط سميه منصوري فراهاني

​

عالمی مشغول نوشتن با مداد بود.

کودکی پرسید: چه می نویسی؟

عالم لبخندی زد و گفت: مهم تر از نوشته هایم، مدادی است که با آن می نویسم. می خواهم وقتی بزرگ شدی مثل این مداد بشوی!

پسرک تعجب کرد! چون چیز خاصی در مداد ندید.

عالم گفت پنج خصلت در این مداد هست. سعی کن آن ها را به دست آوری.

?اول: می توانی کارهای بزرگی کنی، اما فراموش نکن دستی وجود دارد که حرکت تو را هدایت می کند و آن دست خداست!

?دوم: گاهی باید از مداد تراش استفاده کنی، این باعث رنجش می شود، ولی نوک آن را تیز می کند. پس بدان رنجی که می برى از تو انسان بهتری می سازد!

?سوم: مداد همیشه اجازه می‌دهد برای پاک کردن اشتباه از پاك كن استفاده کنی؛ پس بدان تصحیح یک کار خطا، اشتباه نیست!

?چهارم: چوب مداد در نوشتن مهم نیست؛ مهم مغز مداد است که درون چوب است؛ پس همیشه مراقب درونت باش که چه از آن بیرون می آید!

پنجم: مداد همیشه از خود اثری باقی می گذارد؛ پس بدان هر کاری در زندگی ات مى كنى، ردی از آن به جا مى ماند؛ 

پس در انتخاب اعمالت دقت کن!
 

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 54
  • 55
  • 56
  • ...
  • 57
  • ...
  • 58
  • 59
  • 60
  • ...
  • 61
  • ...
  • 62
  • 63
  • 64
  • ...
  • 73
اردیبهشت 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30 31    

نادعلی

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس