شومی روزگار
26 فروردین 1396 توسط سميه منصوري فراهاني
شومی روزگار
حسن بن مسعود گوید: خدمت امام هادی علیه السلام رسیدم در حالی که انگشتم خراشیده است و شانه ام با مرکب سواری تصادف کرده و آسیب دیده بود و جامه هایم را عده ای از مردم پاره کرده بودند گفتم: ای روز! تو چه شوم هستی خداوند شر را از من بگرداند.
امام علیه السلام فرمود: ای حسن تو هم که با ما رفت و آمد داری گناه خود را به گردان بی گناه می گذاری.
حسن گوید: حیرت زده شدم و فهمیدم که خطا کرده ام. عرض کردم: ای آقای من از خداوند آمرزش می خواهم.
حضرت فرمود:ای حسن! روزگار چه گناهی دارد که وقتی شما به سزای اعمال خود می رسید آن را شوم می شمارید؟
گفتم: استغفراللّه ابدا، این توبه من باشد یابن رسول اللّه…