نادعلی

  • خانه 

داستان تربیتی

مردی به رسول خدا عرض کرد:یا رسول الله!فلانی در منزل همسایه اش نگاه حرام میکند و اگر بتواند بدنبال ان کار حرامی انجام دهد انجام میدهد.    رسول خدا صلی الله علیه واله خشمگین شد و فرمود او را نزد من بیاورید.  مرد دیگری که در انجا حضور داشت عرض کرد: یا رسول خدا او از شیعیان شماست . رسول خدا فرمود: نگو او از ماست، شیعه ما کسی است که دنباله روی ما باشد واز اعمال ما پیروی کند واین کارهای او که نام بردی از اعمال ما نیست

کمک مشروط

22 فروردین 1396 توسط سميه منصوري فراهاني

کمک مشروط

مرد فقیر و مومنی به محضر امام کاظم علیه السلام رسید و از او خواست تا گرفتاریش را برطرف سازد.
یه السلام در چهره او خندید و فرمود: سوالی از تو می کنم اگر جواب آن را دادی دو برابر آنچه را طلب کردی به تو خواهم داد اما اگر جواب سوال مرا ندادی همان اندازه که در خواست کردی را به تو می دهم و البته او صد در هم در خواست کرده بود که با آن کار کند تا زندگی خود را اداره نماید.
مرد فقیر عرض کرد: بپرس.
امام علیه السلام سوال کرد: اگر آرزوی چیزی در دنیا به تو واگذار شود چه چیزی را آرزو می کنی؟
او در پاسخ عرض کرد: آرزو می کنم که تقیه در دینم نصیبم گردد و بتوانم حقوق برادران دینی ام را که بر عهده دارم انجام دهم.
امام علیه السلام فرمود: چرا ولایت ما اهلبیت را در خواست نمی کنی؟
او گفت: این را که دارم، آن را که ندارم خواستم. و من خدا را بر آنچه دارم شکر می گویم و از آنچه ندارم در خواست می نمایم.
امام علیه السلام فرمود: احسنت، دو هزار در هم به او بدهید.

 نظر دهید »

مخالفت با ظالم

22 فروردین 1396 توسط سميه منصوري فراهاني

مخالفت با ظالم

صفوان جمال گوید: بر امام کاظم علیه السلام وارد شدم، حضرت فرمود: ای صفوان! همه کارهای تو خوب است جز یک کار.
عرض کردم: فدایت شوم چه کاری؟
حضرت فرمود: اینکه شترهایت را به این مرد (هارون الرشید) کرایه می دهی.
عرض کردم: به خدا سوگند برای کار بیهوده و سفر حرامی کرایه نداده ام بلکه برای سفر حج کرایه داده ام، علاوه خودم در این سفر شرکت ندارم بلکه غلامان خود را می فرستم تا سر پرستی کنند.
حضرت فرمود: ای صفوان! تو شترهای خود را کرایه داده ای؟
عرض کردم: بله.
فرمود: آیا می خواهی هارون و دستگاه او باقی بماند تا اینکه کرایه تو را بدهد؟
عرض کردم: بله.
امام علیه السلام فرمود: هر کسی که بخواهد آنها باقی بمانند از آنهاست و هر کس که از آنها باشد در آتش جهنم است.
صفوان گوید: رفتم و همه شترهایم را فروختم، خبر فروش شترها به هارون رسید، مرا خواست و گفت: ای صفوان! به من خبر رسیده است که شترهایت را فروختی.
گفتم: بله.
گفت: چرا فروختی؟
گفتم: پیر و از کار افتادم شدم و غلامان هم درست به کارها رسیدگی نمی کنند.
هارون: نه این طور نیست، من می دانم چه کسی تو را به فروش شترها راهنمایی کرد. موسی بن جعفر تو را به فروش آنها فرا خواند.
گفتم: مرا با موسی بن جعفر چه کار؟
هارون گفت: این حرفها را رها کن، اگر سوابق همکارهایی گذشته ات نبود تو را می کشتم. 

 نظر دهید »

پرهیز از نامحرم

22 فروردین 1396 توسط سميه منصوري فراهاني

پرهیز از نامحرم

الرشید امام کاظم علیه السلام را زندانی کرد کنیزی زیبا و فهمیده را به خدمت او در زندان فرستاد و در حقیقت نظرش این بود که آن حضرت به کنیز تمایل پیدا کند و منزلت او در بین مردم کم شود و یا این که تمایل او به کنیز بهانه ای بدست او دهد تا بتواند امام علیه السلام را بیشتر تحت فشار قرار دهد، و خادم دیگری را هم به زندان فرستاد تا نظاره گر آن کنیز باشد.
خادم دید آن کنیز پیوسته در حال سجده به سر می برد و می گوید:
قدوس، قدوس، سبحانک، سبحانک، سبحانک. او را نزد هارون بردند دیدند از خوف خدا می لرزد.
به او گفتند: این چه حالتی است که پیدا کردی؟
در جواب گفت: عبد صالح را دیدم که چنین بود و پیوسته تا آخر عمر از این حالات برخوردار بود. 

 نظر دهید »

نهی از منکر

22 فروردین 1396 توسط سميه منصوري فراهاني

نهی از منکر

روزی امام کاظم علیه السلام از در خانه بشر حافی در بغداد می گذشت که شنید صدای ساز و آواز و ازخانه او بلند است و کنیزی برای ریختن خاکرو به در خانه آمده است.
امام علیه السلام به او فرمود: ای کنیز! صاحب این خانه آزاد است یا بنده می باشد؟
کنیز گفت: آزاد است.
امام علیه السلام فرمود: راست گفتی آزاد است که این چنین گناه می کند، اگر بنده بود از مولای خود می ترسید.
وقت کنیز برگشت مولای او بشر بر سفره شراب بود، از او پرسید چرا که دیر آمدی؟
کنیز ماجرای صحبت خود با امام علیه السلام را برای او بیان کرد. بشرکه سخن امام علیه السلام را از زبان کنیز شنید پای برهنه دوید.و یه خدمت امام کاظم علیه السلام رسید و ضمن عذرخواهی واظهار شرمندگی و گریه ازکار خود توبه کرد. 

 نظر دهید »

پرهیز از حرام

20 فروردین 1396 توسط سميه منصوري فراهاني

پرهیز از حرام

امام کاظم علیه السلام غلامش را فرستاد تابرای او تخم مرغ بخرد، غلام یک یا دو عدد تخم مرغ خرید و با آنها قمار کرد آنگاه نزد امام علیه السلام رفت. حضرت تخم مرغ را از او گرفت و پخت و میل فرمود: پس از آن یکی از غلامان حضرت به او عرض کرد: او با این تخم مرغ قمار کرد.
امام علیه السلام بسیار ناراحت شد. فورا طشتی طلب می کرد و غذاهای حرام را برگرداند. 

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 8
  • 9
  • 10
  • ...
  • 11
  • ...
  • 12
  • 13
  • 14
  • ...
  • 15
  • ...
  • 16
  • 17
  • 18
  • ...
  • 73
اردیبهشت 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30 31    

نادعلی

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس