نادعلی

  • خانه 

داستان تربیتی

مردی به رسول خدا عرض کرد:یا رسول الله!فلانی در منزل همسایه اش نگاه حرام میکند و اگر بتواند بدنبال ان کار حرامی انجام دهد انجام میدهد.    رسول خدا صلی الله علیه واله خشمگین شد و فرمود او را نزد من بیاورید.  مرد دیگری که در انجا حضور داشت عرض کرد: یا رسول خدا او از شیعیان شماست . رسول خدا فرمود: نگو او از ماست، شیعه ما کسی است که دنباله روی ما باشد واز اعمال ما پیروی کند واین کارهای او که نام بردی از اعمال ما نیست

ابلیس به پنج علت بدبخت شد و آدم به پنج علت سعادتمند شد

04 بهمن 1396 توسط سميه منصوري فراهاني

ابلیس به پنج علت بدبخت شد:
۱-اقرار به گناه نکرد

۲-از کرده پشیمان نشد

۳-خود را ملامت نکرد

۴-تصمیم به توبه نگرفت 

۵-و از رحمت خدا نامید شد.
?اما آدم به پنج علت سعادتمند شد:
۱-اقرار به گناه کرد

۲-از کرده پشیمان شد

۳-خود را سرزنش کرد

۴-تعجیل در توبه کرد 

۵-وبه رحمت حق امید داشت.

 2 نظر

چهار عامل ما را ‍ جهنـمی ‍ کرد

04 بهمن 1396 توسط سميه منصوري فراهاني

​چهار عامل ما را ‍ جهنـمی ‍ کرد
در قیامت بارها میان اهل بهشت و جهنم گفت و گو رخ می دهد 

 که قرآن ترسیمی از آن گفت و گوها را بیان فرموده است..

 یکی از آن صحنه ها که در سوره مدثر آمده این است که اهل بهشت از مجرمان می پرسند: چه عاملی شما را به دوزخ روانه کرد؟
? آنها می گویند : ۴ عامل :
۱ - « لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلّینَ »

 پای بند به نماز نبودیم .
۲ - « لَمْ نَکُ نُطْعِمُ المِسْکینَ » 

به گرسنگان اعتنا نمی کردیم.
۳ - « کُنّا نَخوُضُ مَعَ الْخائِضینَ »

  ما در جامعه فاسد هضم شدیم .
۴ - « کُنّا نُکَذِّبُ بِیَوْمِ الدّین »

 قیامت را هم نمی پذیرفتیم.

 نظر دهید »

مقام معظم رهبری

06 مهر 1396 توسط سميه منصوري فراهاني

​??✨???✨??
?زمان همه چیزراکهنه میکند

? مگرخون شهیدرا
?مقام معظم رهبری
??✨???✨??
?شهداء دعا داشتند ؛

 ادعا نداشتند

?نیایش داشتند ؛

 نمایش نداشتند

?حیا داشتند ؛ 

ریا نداشتند

?رسم داشتند ؛

 اسم نداشتند
??✨???✨??
الّلهُمّ   صَـــــلِّ

عــــلـــی

مُـــحـــــَمَّدٍ

وَآل

مُحَمَّد وَعَجـــِّل فَرَجــــَهُم??
??✨???✨??

 1 نظر

 وصیت نامه شهید حججی

06 مهر 1396 توسط سميه منصوري فراهاني

​? وصیت نامه شهید حججی: از #ولایت_فقیه غافل نشوید و بدانید من به یقین رسیدم که امام خامنه ای نائب بر حق #امام_زمان است.

 نظر دهید »

آیت‌الله #بهجت

06 مهر 1396 توسط سميه منصوري فراهاني

​? چه خوب است انسان عبادت و کار خیر که انجام می‌دهد، بگوید: کاری نکردم. اما کار نیک وخوبی که از دیگران دید، بگوید:چقدر کار بزرگی انجام داده است.

 نظر دهید »

​تعریف رشوه و حکم رشوه

05 مهر 1396 توسط سميه منصوري فراهاني

❗رشوه گرفتن از نظر آیات قرآن، احادیث پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ و اجماع امت حرام و ناجایز است.
❗تعریف رشوه:
? آن چه به حاکم و یا یکی از مسئولین پرداخت می شود تا حق را زیر پا گذاشته و به ناحق حکم کند. 
?در حدیث رسول الله صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَمی فرماید:
 ✅لَعَن الرَّاشی وَ الْمُرْتَشِی»
 ?رشوه دهنده و گیرنده هر دو ملعون هستند.ابوداود (3850)?
?روایت شد که رسول الله صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ فرموده اند: 

✅ لَعَن الرّائِش»احمد (5/279)،?
 ? کسی که میان رشوه دهنده و رشوه گیرنده وساطت می کند لعنت خدا بر او است. کسی که در امر رشوه دلّالی می کند گناهکار است؛ زیرا بر گناه و تعدّی از دستورات خدواند همکاری می کند.
?الله تعالی فرموده:
 ✅وَلا تَعَاوَنُوا عَلَی الإثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ (مائده/2) ?
? «و در گناه و تعدی دستیار هم نشوید و از الله پروا کنید که مجازات الله شدید است».

 نظر دهید »

آیت الله شاه آبادی:

02 مهر 1396 توسط سميه منصوري فراهاني

​?

☘️سالک در صورتی می تواند به جایی برسد که در سیر اول به حضرت زهرا توکل کند، و این محبت خانم است که باعث می شود سالک به جایی برسد، و به این روایت استناد می کردند که خود ائمه هر وقت به مشکل می خوردند به مادرشان توسل می کردند.

 نظر دهید »

يادمان باشد!

02 مهر 1396 توسط سميه منصوري فراهاني

?اول نماز حسين،بعد عزاے حسين؛

?اول شعور حسينے،بعد شور حسينے؛

?محرم و صفر زمان باليدن است

نه فقط ناليدن؛

?تمرين خوب نگريستن است نه فقط

خوب گريستن…
#التماس_دعا

 نظر دهید »

 آیةالله حاج سیدمحمدصادق حسینی طهرانی :

02 مهر 1396 توسط سميه منصوري فراهاني

?به نماز شب تأکید زیادی شده است؛ آن هم ثلث آخر شب به این صورت که هر چه به اذان صبح نزدیکتر باشد، بهتر است.
?اینها به خاطر این است که مردم در اوائل شب بیدار هستند؛ نفوس بیدارند؛ امّا در وقت سحر دیگر همه خوابند.
?امّا اینها بیدارند برای عبادت و مناجات با خداوند و تلاوت قرآن؛ زیرا آن موقعی که همه در خواب هستند، توجّه خیلی زیاد است؛
?و چون توجّه زیاد است، خواطر خطور نمیکند؛ وقتی نفوس بیدار باشند، این تشتّتِ نفوس و تأثیرِ آن مانع می شود.

 نظر دهید »

علامه حسن زاده آملی:

02 مهر 1396 توسط سميه منصوري فراهاني

با ادعیه و قرآن حشر داشته باشید چون شما کمال و معرفت می خواهید وقرب الی الله نیاز دارید وحشر با ادعیه وقرآن شما را اوج می دهد.

 نظر دهید »

توصیه کلیدی امام موسی کاظم علیه‌السلام 

21 شهریور 1396 توسط سميه منصوري فراهاني

 ?اى هشام!

همانا شخص خردمند به دنيا و اهلش مى‌نگرد، پس در مى‌يابد كه جز با تحمل سختى به دنيا نمى‌توان رسيد، و به آخرت مى‌نگرد باز مى‌بيند كه جز با تحمل سختى به آن نمى‌رسد.

پس از بين اين دو آن را كه باقى‌تر و ماندگارتر است با مشقت طلب مى‌كند.

«اصول کافی ج۱، ص۱۹»

 نظر دهید »

بزرگ شدن نه تسلیم

15 اردیبهشت 1396 توسط سميه منصوري فراهاني

 نظر دهید »

دو تعریف

15 اردیبهشت 1396 توسط سميه منصوري فراهاني

​این دو تعریف را بہ خاطر بسپارید؛
ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ ﯾﻌﻨﯽ:

تنبیہ ﺧﻮﺩ 

بہ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ !!!
ڪینہ یعنۍ:

ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ 

ﺑﺮﺍۍ ڪﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ…!!!

 نظر دهید »

انتظار

15 اردیبهشت 1396 توسط سميه منصوري فراهاني

​جمعه‌ها را همه ازبس که شمردم بی تو

بغض خود را وسط سینه فشردم بی تو

سال‌ها می‌شود از خویش سؤالی دارم

من اگر منتـظرم از چه نمردم بی تو

✨ اللهم عجل لولیک الفرج ✨

 نظر دهید »

یک نصیحت دوستانه

15 اردیبهشت 1396 توسط سميه منصوري فراهاني

​با خدا باش ضرر نمی کنی?
♦️ مادامى که سيب با چوب باريکش به درخت متصل است

همه عوامل در جهت رشدش در تلاشند..

?باد باعث طراوتش میشود 

?آب باعث رشدش میشود 

?و آفتاب پختگی و کمال ميبخشد 
?اما …
به محض منقطع شدن از درخت 

و جدايى از “اصل", 

?همان آب باعث گندیدگی

?همان باد باعث پلاسیدگی

?همان  آفتاب باعث پوسیدگی 

و ازبين رفتن طراوتش میشود
☘ قصه انسان و خدا قصه سیب و درخت است.

?آدمی تا با خداست همه چیز در خدمت اوست .

?خواه قدرت ، خواه شهرت ، خواه ثروت

?و اگر از خدا برید همه به زیان اوست.
? زندگی اسلامی? 

 نظر دهید »

خوبی خودمان وبدی دیگران

15 اردیبهشت 1396 توسط سميه منصوري فراهاني

​
ما آدمها دو سبد باخودمون داریم :
یکی جلومون آویزونه یکی هم پشتمون

نکات مثبت وخوبی هامونو میندازیم

تو سبد جلویی

و عیبهامونو تو سبدپشتی

وقتی تومسیر زندگي داریم راه میریم

‌فقط دو چیزو می بینیم 

خوبیهای خودمون و عیبهای نفرجلویی!

 1 نظر

زن تازه مسلمان روسی

06 اردیبهشت 1396 توسط سميه منصوري فراهاني

 نظر دهید »

شرایت پذیرش توبه

06 اردیبهشت 1396 توسط سميه منصوري فراهاني

 نظر دهید »

غذا خوردن در اسلام

06 اردیبهشت 1396 توسط سميه منصوري فراهاني

 نظر دهید »

پرهیز از غضب

06 اردیبهشت 1396 توسط سميه منصوري فراهاني

 نظر دهید »

پرداخت خمس

01 اردیبهشت 1396 توسط سميه منصوري فراهاني

پرداخت خمس

حسن بن عبداللّه گوید: در زمان غیبت صغرای امام علیه السلام سلطان وقت مرا به شهر قم فرستاد تا حاکم آن شهر باشم. در بین راه که حرکت می کردیم چشمم به شکاری افتاد و بدنبال آن حرکت کردم تا اینکه از همراهان و لشکریان خود دور شدم و به نهری رسیدم. در این هنگام اسب سواری که سر و صورت خود را با عمامه ای سبز بسته بود و فقط دو چشمش پیدا بود بسوی من آمد و نام مرا به زبان آورد و گفت: ای حسن!
گفت: چرا به ناحیه (مقدسه) اعتنا نداری و خمس مالت را به نمایندگان من نمی دهی؟ من با اینکه مردی شجاع بودم و از کسی نمی ترسیدم از او ترسیدم و گفتم: آنچه را فرمودی انجام می دهم.
فرمود: وقتی به قم رفتی و اموالی بدست آوردی خمس آن را به مستحقین آن بده.
گفتم: اطاعت می کنم.
او عنان اسب را گرفت و رفت و من هم برگشتم اما نفهمیدم که از کدام طرف رفت و هر چه این طرف و آن طرف رفتم او را نیافتم. 

و الحمدللّه رب العالمین.

 نظر دهید »

توصیه های امام مهدی علیه السلام

01 اردیبهشت 1396 توسط سميه منصوري فراهاني

توصیه های امام مهدی علیه السلام

سید احمد رشتی گوید: عازم سفر حج بودیم، در یکی از منازل بین راه حاجی جبار که جلودار قافله بود نزد ما آمد و گفت: این منزل که در پیش داریم ترسناک است، زودتر آماده شوید تا به همراه قافله باشید و از ما جدا نمانید.
حدود دو ساعت و نیم حرکت کردیم و از منزل قبلی بین راه دور شدیم که هوا تاریک شد و برف شروع به باریدن کرد بطوری که دوستان هر کدام سر خود را پوشاندند و سرعت به راه خود دادمه دادند اما من هر چه کردم که با آنها همراه باشم موفق نشدم و تنها در بین راه ماندم. از اسب پیاده شدم و در کنار راه نشستم، بسیار مضطرب بودم، پس از قدری فکر کردن به این نتیجه رسیدم که همین جا بمانم تا صبح شود و به همان منزلی قبلی برگردم و با چند نفر نگهبان به قافله برسم.
در همان حال در برابر خود باغی را مشاهده کردم که در آن باغبانی بود و بابیل خود به درختان می زد تا برف آنها فرو ریزد. باغبان پیش آمد و با کمی فاصله برابر من ایستاد و فرمود:
تو کیستی؟
عرض کردم: دوستان همراه من رفتند و من ماندم و راه را هم نمی دانم.
فرمود: نافله (نماز مستحبی) بخوان تا راه را پیدا کنی.
مشغول خواند نافله شدم. پس از آن دوباره آمد و فرمود: نرفتی؟
عرض کردن: و اللّه راه را نمی دانم.
فرمود: جامعه (زیارت جامعه کبیره) بخوان.
من جامعه را حفظ نبودم اما برخاستم و تمام زیارت جامعه را از حفظ خواندم.
دوباره آمد و فرمود: هنوز نرفتی؟ اینجا هستی؟
بی اختیار گریه کردم و گفتم: هنوز نرفته ام راه را نمی دانم.
فرمود: عاشورا (زیارت عاشورا) بخوان.
من زیارت عاشورا را هم حفظ نبودم اما برخاستم و زیارت عاشورا را بطور کامل با صد لعن و صد سلام و دعای بعد از آن خواندم که دیدم باز آمد و فرمود: نرفتی؟ هستی؟
عرض کردم: نه تا صبح هستم.
فرمود: الان، تو را به قافله می رسانم. سوار الاغی شد و فرمود: پشت سر من سوار الاغ شو! من هم سوار شدم و افسار اسبم را در دست گرفتم ولی اسب حرکت نکرد: افسار اسب را به دست گرفت و اسب حرکت کرد.
آنگاه دست خود را بر زانوی من گذارد و فرمود: شما چرا نافله نمی خوانید؟ نافله، نافله، نافله. باز فرمود: چرا شما عاشورا نمی خوانید؟ عاشورا، عاشورا، عاشورا.
سپس فرمود: شما چرا جامعه نمی خوانید؟ جامعه، جامعه، جامعه.
آنگاه یک مرتبه برگشت و فرمود: آنها رفقای تو هستند که لب جوی آب فرود آمده اند و برای نماز صبح وضو می گیرند.
من از الاغ پایین آمدم که سوار اسب خود شوم اما نتوانستم. او کمک کرد و مرا سوار اسب کرد و سر اسب را به طرف دوستانم گرداند. من در آن حال به این فکر فرو رفتم که این شخص چه کسی است که به زبان فارسی سخن می گوید در حالی که در آن منطقه همه مسیحی بودند و با زبان ترکی صحبت می کردند، از طرفی چگونه به این سرعت مرا به دوستان خود رسانید پشت سر خود نگاه کردم هیچ کس را ندیدم و اثری از او مشاهده نکردم. 

 نظر دهید »

برکات حجت خدا

01 اردیبهشت 1396 توسط سميه منصوري فراهاني

برکات حجت خدا

احمد بن اسحاق گوید: بر امام حسن عسکری علیه السلام وارد شدم و می خواستم از امام بعد از او سوال کنم. امام علیه السلام قبل از سوال من فرمود: ای احمد بن اسحاق! خداوند زمین را از زمان خلقت آدم تا روز قیامت از وجود حجت خالی نمی گذارد و به وسیله اوست که بلا را از اهل زمین دور می گرداند، باران می بارد و برکات زمین ظاهر می شود.
عرض کردم: یابن رسول اللّه: امام بعد از شما کیست؟
امام علیه السلام با عجله برخاست و داخل اتاق دیگر شد و در حالی که بچه سه ساله ای که همانند ماه شب چهاردهم زیبا بود را بر دوش داشت بازگشت و فرمود: ای احمد اگر نزد خداوند و ما دارای ارزش و مقامی نبودی فرزندم را به تو نشان نمی دادم، او هم نام رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله است که زمین را پر از قسط و عدل می کند همانا گونه که پر از ظلم و جور شده است.
ای احمد! مثل او در این امت مثل حضرت خضر علیه السلام و ذوالقرنین است. به خدا قسم غیبتی می کند که هر کس جز آنکه خداوند او را بر امامتش ثابت و استوار و استوار نگاه داشته است و توفیق دعا برای تعجیل در فرج او داده است از اعتقاد به او منحرف می گردد.
عرض کردم: مولای من! آیا نشانه های دارد که قلبم به آن مطمئن شود؟
در این هنگام کودک سه ساله با زبان فصیح عربی گفت: انا بقیه اللّه فی ارضه و المنتقم من اعدائه.
من بقیه اللّه در زمین و انتقام گیرنده از دشمنان خدا هستم.
احمد بن اسحاق گوید: من در حالی که بسیار خوشحال بودم از محضر امام علیه السلام خارج شدم و روز بعد خدمت او رسیدم و عرض کردم: از لطفی که دیروز به من کردید بسیار مسرور شدم، اما بفرمائید سنتی که از خضر و ذوالقرنین در او چیست؟ امام علیه السلام فرمود: طولانی شدن غیبت اوست.
عرض کردم: یا بن رسول اللّه غیبت او طولانی می شود؟
فرمود: قسم به پروردگارم اکثر معتقدین به او از امامتش بر می گردند و کسی جز آنکه در عهد ولایت ما پا برجاست و ایمان در قلب او نوشته شده است و با روح الهی تایید شده است ثابت قدم نمی ماند.
ای احمد! آنچه به تو می گفتم سری از اسرار الهی است، از دیگران مخفی بدار و از شکر گزاران باش که با مادر علیین بهشت خواهی بود. 

 نظر دهید »

نامگذاری به نامه ائمه علیهم السلام

01 اردیبهشت 1396 توسط سميه منصوري فراهاني

نامگذاری به نامه ائمه علیهم السلام

هارون بن مسلم گوید: پسرم احمد دارای فرزندی شد و من بسیار دوست داشتم که نام او را جعفر و کنیه اش را اباعبداللّه گذارم. نامه ای به امام حسن عسکری علیه السلام نوشتم که در لشکرگاه محاصره بود و از او خواستم تا نام و کینه او را مشخص کند.
روز هفتم نامه امام علیه السلام بدستم رسید که در آن آمده بود نام او را جعفر و کنیه اش را اباعبداللّه بگذار و برایم دعا کرده بود. 

 نظر دهید »

پاسخ به یک سوال

01 اردیبهشت 1396 توسط سميه منصوري فراهاني

پاسخ به یک سوال

احمد بن اسحاق خدمت امام حسن عسکری علیه السلام رسید و از او در خواست کرد نوشته ای به او بدهد آنگاه قلمی را هم که امام علیه السلام با آن نوشت از او مطالبه کرد و عرض کرد: فدایت شوم مطلبی در دل دارم که بخاطر آن غمگینم، می خواستم آن را از پدر شما سوال کنم که موفق نشدم.
حضرت فرمود: سوال تو چیست؟
عرض کردم: آقای من! از پدران شما برای ما روایت کرده اند که خوابیدن پیامبران بر پشت و خوابیدن مومنین به جانب راست و خوابیدن منافقین به جانب چپ و خوابیدن شیاطین برو و بطور دمر است، آیا همین طور است؟
حضرت فرمود: بله همین طور است. 

 نظر دهید »

اهتمام به عبادت

28 فروردین 1396 توسط سميه منصوري فراهاني

اهتمام به عبادت

زمانی که امام حسن عسکری علیه السلام در زندان صالح بن وصیف بسر می برد عباسیون و صالح بن علی و کسانی که از مذهب تشیع منحرف بودند نزد صالح رفتند تا از او بخواهند بر امام حسن علیه السلام سختگیری کند.
صالح گفت: چه کنم؟ من دو نفر از شرورترین افراد را بر او گماشتم اما در اثر مشاهده رفتار او هر دو در نماز و عبادت خود بسیار کوشا شدند. به آنها گفتم چه خصلتی در حسن بن علی است که این گونه در شما تاثیر گذارده است؟
گفتند: چه می گویی درباره مردی که روز را روزه می گیرد و شب را عبادت می کند، نه سخن می گوید و نه به چیزی سر گرم می شود، وقتی به او نگاه می کنیم رگهای گردن ما می لرزد و حالی به ما دست می دهد که نمی توانیم خود را نگه داریم.
وقتی این سخنان را از صالح بن وصیف شنیدند ناامید برگشتند. 

 نظر دهید »

دافعه امام علیه السلام

28 فروردین 1396 توسط سميه منصوري فراهاني

دافعه امام علیه السلام

امام حسن عسکری علیه السلام وکلیل داشت که در منزل آن حضرت در اتاقی سکونت داشت و خدمتگزاری سفید پوست همراه او بود. روزی وکیل خواست خادم را بر دوش خود حمل کند اما خادم نپذیرفت مگر اینکه برای او شرابی بیاورد.
وکیل با ترفندی که به کار زد شرابی برای او تهیه کرد و نزد وی آورد.
ان اتاق وکیل و اتاق امام حسن عسکری علیه السلام سه اتاق در بسته فاصله بود. وکیل حضرت گوید: من ناگاه متوجه شدم که درهای بسته باز می شود و امام علیه السلام تشریف آورد و درب اتاق ایستاد و فرمود: از خدا پروا کنید، از خدا بترسید، و وقتی صبح شد مرا از خانه بیرون کرد و دستور داد خادم را بفروشند. 

 نظر دهید »

افشای جاسوس

28 فروردین 1396 توسط سميه منصوري فراهاني

افشای جاسوس
ابوهاشم گوید: من و عده ای از شیعیان در زندان متوکل بسر می بردیم و شخصی هم که می گفتند از علویان و شیعیان است با ما بود.
روزی امام حسن عسکری علیه السلام را به زندان آوردند. آن حضرت التفاتی کرد و فرمود: اگر کسی که از شما نیست در میان شما نبود می گفتم که هر کدام چه وقت از زندان آزاد می شوید، آنگاه با دست اشاره به آن مردی که می گفتند از شیعیان و علویان است کرد که از نزد آنها خارج شود و او هم بیرون رفت.
سپس امام حسن عسکری علیه السلام فرمود: این مرد از شما نیست از او دوری کنید، او نوشته ای در زیر لباس دارد که سخنان شما در آن نوشته و برای سلطان می فرستد.
یکی از آنها برخاست و او را تفتیش کرد و دید کاغذی در زیر لباس دارد که همه اخبار زندانیان را در آن نوشته است. 

 نظر دهید »

دوری از اقوام منحرف

28 فروردین 1396 توسط سميه منصوري فراهاني

دوری از اقوام منحرف

الجعفری می گوید: امام هادی یا امام رضا علیه السلام به من فرمود: چرا تو را نزد عبدالرحمن بن یعقوب می بینم؟
عرض کردم: او دائی من است.
حضرت فرمود: او درباره خدا سخن نادرستی می گوید، خداوند را (بصورت اجسام و اوصاف آنها) توصیف می کند در حالی که خداوند این گونه توصیف نمی شود. پس یا با او همنشین باش و ما را رها کن و یا با ما همنشین باش و او را رها کن.
عرض کردم: او هر چه می خواهد بگوید، اگر من به گفته هایش اعتقادی نداشته باشم چه ضرری برای من دارد؟
امام علیه السلام فرمود: آیا نمی ترسی از اینکه بر او عذابی نازل شود و هر دوی شما را فرا گیرد؟ آیا داستان کسی که از یاران موسی علیه السلام بود و پدرش از یاران فرعون بود را نمی دانی؟ وقتی لشکر فرعون به موسی رسید آن پسر از موسی جدا شد تا پدرش را نصیحت کند و به اصحاب موسی ملحق سازد و پدرش همراه لشکر فرعون می رفت. این پسر با پدر ستیزه می کرد تا این که هر دو به کناری از دریا رسیدند و با غرق شدن فرعون و اصحابش آنها هم غرق شدند. خبر به موسی علیه السلام رسید فرمود: او در رحمت خداست اما وقتی عذاب نازل شد کسی که همراه گنهکار است دفاعی نشود. 

 1 نظر

شکر خداوند

26 فروردین 1396 توسط سميه منصوري فراهاني

شکر خداوند
محمد بن سنان گوید: به محضر امام هادی علیه السلام رسیدم و آن حضرت فرمود: ای محمد! برای آل فرج پیش آمدی رخ داده است؟
عرض کردم: آری، عمر بن فرج (که والی ظالم مدینه بود) وفات کرد.
حضرت بیست و چهار مرتبه الحمدللّه گفت.
عرض کردم: آقای من اگر می دانستم این خبر شما را مسرور می کند پا برهنه می دویدم و این خبر را برای شما می آوردم.
حضرت فرمود: ای محمد مگر نمی دانی او - خدایش لعنت کند - چه حرفی به پدرم محمد بن علی گفت؟
عرض کردم: نه.
امام علیه السلام فرمود: درباره موضوعی پدرم با او سخن می گفت که در جواب گفت: به گمانم تو مست هستی.
پدرم گفت: خدایا تو خود می دانی که من امروز برای رضای تو روزه گرفته ام
پس طعام غارت و ذلت و اسارت را به او بچشان. به خدا سوگند چند روزی نگذشت که اموال و دارائیش به غارت رفت و اسیر گردید و اکنون هم مرده است - خدایش رحمت نکند - خداوند از او انتقام گرفت و همواره انتقام دوستانش را از دشمنانش می گیرد. 

 نظر دهید »

موعظه موثر امام هادی علیه السلام

26 فروردین 1396 توسط سميه منصوري فراهاني

موعظه موثر امام هادی علیه السلام

متوکل خلیفه ظالم عباسی بود که از اقتدار امام هادی علیه السلام نگران بود. شخصی نزد او رفت و درباره امام هادی علیه السلام چینی کرد که در منزل او اسلحه و نامه های حمایت شیعیان قم وجود دارد و می خواهد بر علیه حکومت قیام کند.
وکل گروهی ترک را به منزل او فرستاد، آنها به خانه امام علیه السلام حمله کردند اما چیزی نیافتند ومشاهده کردند که حضرت در اتاقی که فرش ندارد مشغول تلاوت قرآن است. او را با خود نزد متوکل بردند و گفتند: ما چیزی رد خانه او نیافتم و وقتی به منزل او وارد شدیم مشاهده کردیم که بطرف قبله نشسته است قرآن می خواند.
متوکل که مشغول میگساری بود و کاسه ای از شراب در دست داشت وقتی امام علیه السلام را مشاهده کرد او را احترام و اکرام نمود و کنار خود نشاند و کاسه شرابی را که در دست به او تعارف کرد.
امام علیه السلام فرمود: به خدا قسم هرگز تا به حال شراب در گوشت و خون من وارد نشده است، مرا از این کار معذور بدار و متوکل هم او را معذور داشت و گفت: شعری برای ما بخوان.
امام علیه السلام فرمود: من شعر زیادی در حفظ ندارم.
متوکل گفت: باید برای ما شعر بخوانی.
امام علیه السلام در حالی که نزد او نشسته بود اشعاری به این مضمون خواند:
بر روی قله کوهها منزل کردند و مردان مسلح از آنها پاسداری می کردند اما هیچیک از اینها نتوانست جلوی مرگ آنها را بگیرد و آنان را از گزند حوادث حفظ کند.
در پایان از آن قله های بلند و کاخهای مستحکم به درون قبر کشیده شدند.
ندا دهنده ای پس از دفن آنها فریاد زد کجا رفت آن زینتها، دستبندها و شکوه و جلال؟ کجایند آن چهره های پرورده نعمتها که از روی ناز و نخوت در پس پرده های زیبا خود را از مردم مخفی نگاه می داشتند؟
عاقبت قبر آنها را رسوا ساخت و چهره های ناز پرورده جولانگاه کرمهای زمین شد. مدتی طولانی از دنیا خوردند و آشامیدند اما از آن همه خوردن، خود خوراک حشرات زمین شدند.
متوکل که این اشعار تکان دهنده را از امام هادی علیه السلام شنید بسیار متاثر شد و گریه کرد به گونه های که ریش او از اشک چشمانش تر شد و اهل مجلس همه گریه کردند. آنگاه متوکل چهار هزار دینار به او داد و با احترام به منزلش فرستاد.

 نظر دهید »

کمک به بیماران

26 فروردین 1396 توسط سميه منصوري فراهاني

کمک به بیماران
بن علی گوید: من بیمار شدم و شبانه پزشکی برای معالجه ام آمد و دارویی برایم نسخه کرد که در شب بیاشامم و تاچند روز ادامه دهم اما توان تهیه آن دارو را نداشتم. هنوز پزشک از در آن بود وارد شد و گفت امام هادی علیه السلام باشیشه ای که همان دارو در آن بود وارد شد و گفت امام هادی علیه السلام به تو سلام می رساند و می فرماید: این دارو را برای چند روز بگیر و مصرف کن. من هم آنرا گرفتم و آشامیدم و بهبودی یافتم. 

 نظر دهید »

مقاومت در برابر هوسرانان

26 فروردین 1396 توسط سميه منصوري فراهاني

مقاومت در برابر هوسرانان
متوکل به اطرافیان خود می گفت: محمد بن علی مرا خسته و درمانده کرده است، از می گساری و همنشینی با من سرباز می زند و من نمی توانم فرصت مناسبی بدست آورم (تا او را به گناه آلوده سازم و نزد مردم خوار و خفیف سازم).
آنها گفتند: اگر او نفوذناپذیر است برادرش موسی هست و اهل ساز و آواز است، می خورد و می آشامد و عشق بازی می کند. متوکل گفت: دنبالش روید و او را حاضر کنید تا به جای محمد بن علی امام هادی علیه السلام جا بزنیم و بگوییم این همان محمد بن علی است.
به او نامه نوشت و با احترام حرکتش داد و بنی هاشم و سران لشکری و مردم استقبالش رفتند به این شرط که وقتی به سامره وارد شود متوکل قطعه زمینی به او واگذارد و ساختمانی در آن بنا کند و می فروشان و آوازه خوانان را نزد او فرستد و به او احسان و خوشرفتاری نماید و ساختمانی آراسته برایش تهیه کند و در آن با او ملاقات کند.
وقتی موسی حرکت کرد و به مقصد رسید امام هادی علیه السلام بر روی پل و صیف که جای ملاقات وارد شوندگان بود برخورد کرد، به وی سلام کرد و احترام گذارد، سپس فرمود: این مرد (متوکل) تو را احضار کرده است تا آبرویت را ببرد و او ارزش تو بکاهد پس مبادا نزد او اقرار کنی که هیچگاه شراب آشامیده ای.
موسی گفت: اگر مرا به شراب دعوت کند چه کنم؟
امام علیه السلام فرمود: ارزش خود را کم نکن، او می خواهد تو را رسوا کند. موسی نپذیرفت و حضرت سخن خود را تکرار کرد اما وقتی دید موسی می پذیرد فرمود: این مجلسی است که هرگز تو و متوکل در آن گردهم نیاید. و همین طور هم شد و ملاقاتی صورت نگرفت تا اینکه متوکل کشته شد. 

 نظر دهید »

شکر نعمت

26 فروردین 1396 توسط سميه منصوري فراهاني

شکر نعمت

ابو هاشم جعفری گوید: در تنگنای سختی از زندگی گرفتار شدم، به حضور امام هادی علیه السلام رفتم، وقتی در محضر او نشستم فرمود: ای اباهاشم درباره کدام نعمتی که خداوند به تو داده است می توان شکر گذار او باشی؟
من ساکت ماندم وندانستم چه بگویم.
حضرت فرمود: خداوند ایمان را روزی تو کرد و به وسیله آن بدنت را از آتش دوزخ مصون کرد و عافیت و سلامتی را نصیب تو گردانید و تو را بر اطاعتش یاری نمود و به تو قناعت بخشید و از اینکه خوار و بی آبرو گردی حفظ کرد.
ای ابا هاشم من در آغاز این نعمتها را به تو یاد آوری کردم چرا که گمان بردم می خواهی از آن کسی که آن نعمتها را به تو بخشیده است شکایت کنی و من دستور دادم صد دینار به تو بپردازد آن را دریافت کن. 

 نظر دهید »

اعدام بدعت گذار

26 فروردین 1396 توسط سميه منصوري فراهاني

اعدام بدعت گذار

فارس بن حاتم مردی منحرف و بدعتگزار بود که مردم که را فریب می داد و آنها را در دینداری خود تضعبف می کرد. این خبر به امام هادی علیه السلام رسید.
جنید گوید: امام هادی علیه السلام به من دستور داد تا فارس بن حاتم را به قتل برسانم. مقداری پول به من داد و فرمود: بااین پولها اسلحه ای خریداری کن و به نزد من بیاور. من هم رفتم شمشیری خریدم و به امام علیه السلام ارائه کردم. حضرت فرمود: این را برگردان و سلاح دیگری خریداری کن. من هم شمشیر را پس دادم و بجای آن ساطوری را خریدارم کردم و به امام علیه السلام نشان دادم.
حضرت فرمود این خوب است.
را برداشتم و بسوی فارس رفتم و در حالی که بعد از نماز مغرب از مسجد بیرون می آمد ساطور را محکم بر سر او زدم که افتاد و مرد و فورا ساطور را دور انداختم. مردم جمع شدند و مرا دستگیر کردند زیراکسی جز من آنجا نبود اما از آنجایی که سلاح و چاقویی را با من ندیدند و اثری از ساطور مشاهده نکردند مرا آزاد کردند. 

 نظر دهید »

شومی روزگار

26 فروردین 1396 توسط سميه منصوري فراهاني

شومی روزگار

حسن بن مسعود گوید: خدمت امام هادی علیه السلام رسیدم در حالی که انگشتم خراشیده است و شانه ام با مرکب سواری تصادف کرده و آسیب دیده بود و جامه هایم را عده ای از مردم پاره کرده بودند گفتم: ای روز! تو چه شوم هستی خداوند شر را از من بگرداند.
امام علیه السلام فرمود: ای حسن تو هم که با ما رفت و آمد داری گناه خود را به گردان بی گناه می گذاری.
حسن گوید: حیرت زده شدم و فهمیدم که خطا کرده ام. عرض کردم: ای آقای من از خداوند آمرزش می خواهم.
حضرت فرمود:ای حسن! روزگار چه گناهی دارد که وقتی شما به سزای اعمال خود می رسید آن را شوم می شمارید؟
گفتم: استغفراللّه ابدا، این توبه من باشد یابن رسول اللّه… 

 نظر دهید »

صبر وپاداش

26 فروردین 1396 توسط سميه منصوري فراهاني

صبر وپاداش

پارچه ای را برای امام جواد علیه السلام ازشهر دیگری می آورند که از قیمت زیادی برخوردار بود. در بین راه دزدان سر راه آمدند و پارچه ها را به سرقت بردند. مسئول خرید پارچه حضرت را از ماجرای سرقت اموال او آگاه کرد.
امام علیه السلام باخط خود برای او نوشت: جان و اموال ما از بخششهای گواری الهی است و عاریه ای است که به ما سپرده است. پس هر کس بی صبری و جزعش بر صبرش غالب شود اجرش ضایع شده است و پناه به خداوند که چنین شود. 

 نظر دهید »

شیعه واقعی

26 فروردین 1396 توسط سميه منصوري فراهاني

شیعه واقعی
مردی با خوشحالی بر امام جواد علیه السلام وارد شد، امام علیه السلام به او فرمود: چرا تو از این گونه شادمان می بینم؟
رض کرد: یابن رسول اللّه! شنیدم که پدرت فرمود: بهترین روزی که بنده خدا باید در آن خوشحال باشد روزی است که خداوند به او توفیق انفاق و نیکی به برداران مومن خود را می دهد. امروز ده نفر از برادران فقیر و عیالوارم از فلان جا برای کمک نزد من آمدند و من هم به هر یک از آنها کمک کردم، از این رو خوشحالم.
امام جواد علیه السلام فرمود: به جان خودم قسم سزاوار است که خوشحال باشی البته اگر اعمال خیر خود را محو و نابود نسازی.
عرض کرد: چگونه اعمالم را محو کنم در حالی که من از شیعیان خالص شما هستم.
امام جواد علیه السلام فرمود: با همین سخنی که داشتی صدقات و نیکی به برادران مومنت را باطل و نابود ساختی.
عرض کردن چگونه یابن رسول اللّه؟
امام جواد علیه السلام فرمود: این آیه را بخوان.
یاایها الذین آمنوا لاتبطلوا صدقاتکم بالمن و الاذی.
ای کسانی که ایمان آورده اید بخشهای خود را با منت و آزار باطل نسازید. 
عرض کرد: یا بن رسول اللّه! من منتی بر کسانی که به آنها کمک کردم نگذاردم و آنها را آزاری ندادم.
امام علیه السلام فرمود: خدای عزوجل فرمود: (صدقات خود را به منت و اذیت باطل نکنید)
نفرمودند: تنها با منت و آزار بر کسانی که به آنها می بخشید باطل نسازید.
آیا آزار به کسانی که مورد بخشش قرار گرفته اند مقرب خداوند یا ما؟
حضرت فرمود: تو فرشتگان و مرا آزار دادی و صدقه خود را محو کردی.
عرض کردم: چرا؟
امام علیه السلام: به خاطر اینکه گفتی من از شیعیان خالص شما هستم. آیا تو را می دانی شیعه خالص ما کیست؟
عرض کردم: نه
حضرت فرمود: شیعیان خالص ما مومن آل فرعون، حبیب نجار، سلمان، ابو ذر، مقداد و عمارند و تو خود را برابر آنها دانستی. آیا تو با این ادعا ملائکه و ما را آزار ندادی؟
آن مرد گفت: استغفراللّه و اتوب الیه، حال چگونه بگویم؟
حضرت فرمود: بگو من از دوستان شما و دشمن دشمنان شما هستم و دوستان دوسا دارم.
عرض کردم: همین گونه می گویم و از آنچه گفتم و موجب ناخشنودی شما و ملائکه گردید توبه می کنم.
امام علیه السلام فرمود: اکنون پاداش بخششهای توبه بازگشت. 

 نظر دهید »

شیعه واقعی

25 فروردین 1396 توسط سميه منصوري فراهاني

شیعه واقعی

مردی با خوشحالی بر امام جواد علیه السلام وارد شد، امام علیه السلام به او فرمود: چرا تو از این گونه شادمان می بینم؟
رض کرد: یابن رسول اللّه! شنیدم که پدرت فرمود: بهترین روزی که بنده خدا باید در آن خوشحال باشد روزی است که خداوند به او توفیق انفاق و نیکی به برداران مومن خود را می دهد. امروز ده نفر از برادران فقیر و عیالوارم از فلان جا برای کمک نزد من آمدند و من هم به هر یک از آنها کمک کردم، از این رو خوشحالم.
امام جواد علیه السلام فرمود: به جان خودم قسم سزاوار است که خوشحال باشی البته اگر اعمال خیر خود را محو و نابود نسازی.
عرض کرد: چگونه اعمالم را محو کنم در حالی که من از شیعیان خالص شما هستم.
امام جواد علیه السلام فرمود: با همین سخنی که داشتی صدقات و نیکی به برادران مومنت را باطل و نابود ساختی.
عرض کردن چگونه یابن رسول اللّه؟
امام جواد علیه السلام فرمود: این آیه را بخوان.
یاایها الذین آمنوا لاتبطلوا صدقاتکم بالمن و الاذی.
ای کسانی که ایمان آورده اید بخشهای خود را با منت و آزار باطل نسازید. 
عرض کرد: یا بن رسول اللّه! من منتی بر کسانی که به آنها کمک کردم نگذاردم و آنها را آزاری ندادم.
امام علیه السلام فرمود: خدای عزوجل فرمود: (صدقات خود را به منت و اذیت باطل نکنید)
نفرمودند: تنها با منت و آزار بر کسانی که به آنها می بخشید باطل نسازید.
آیا آزار به کسانی که مورد بخشش قرار گرفته اند مقرب خداوند یا ما؟
حضرت فرمود: تو فرشتگان و مرا آزار دادی و صدقه خود را محو کردی.
عرض کردم: چرا؟
امام علیه السلام: به خاطر اینکه گفتی من از شیعیان خالص شما هستم. آیا تو را می دانی شیعه خالص ما کیست؟
عرض کردم: نه
حضرت فرمود: شیعیان خالص ما مومن آل فرعون، حبیب نجار، سلمان، ابو ذر، مقداد و عمارند و تو خود را برابر آنها دانستی. آیا تو با این ادعا ملائکه و ما را آزار ندادی؟
آن مرد گفت: استغفراللّه و اتوب الیه، حال چگونه بگویم؟
حضرت فرمود: بگو من از دوستان شما و دشمن دشمنان شما هستم و دوستان دوسا دارم.
عرض کردم: همین گونه می گویم و از آنچه گفتم و موجب ناخشنودی شما و ملائکه گردید توبه می کنم.
امام علیه السلام فرمود: اکنون پاداش بخششهای توبه بازگشت. 

 نظر دهید »

اظهار نظر جاهلانه درباره اسلام

25 فروردین 1396 توسط سميه منصوري فراهاني

اظهار نظر جاهلانه درباره اسلام

علی بن ابراهیم از پدرش نقل می کند هنگامی که امام رضا علیه السلام به شهادت رسید با جمعی از شیعیان برای زیارت خانه خدا به مکه رفتیم و در این سفر به محضر امام جواد علیه السلام رسیدیم. در آنجا که بسیاری از شیعیان را دیدیم که از شهرهای مختلف برای دیدار آن حضرت آمده بودند. در این هنگام عبداللّه بن موسی عموی امام جواد علیه السلام که پیر مردی بزرگوار و دانشمندان بود وارد مجلس شد. او لباس خشن به تن کرده بود و آثار سجده رد پیشانیش آشکار بود.
امام جواد علیه السلام در حالی که پیراهن و ردایی از کتان در تن داشت و کفش سفید به پا کرده بود اتاق بیرون آمد مجلس شد. عبداللّه برخاست و از او استقبال کرد و بین چشمانش را بوسید. همچنین شیعیان حاضر در مجلس به احترام او برخاستند و حضرت بر روی صندلی نشستند. حاضران از روی حیرت و تعجب درباره خرد سالی آن حضرت به یکدیگر نگاه می کردند.
در این هنگام یکی از حاضران سکوت را در هم شکست و از عبداللّه عموی امام جواد علیه السلام سوالی کرد و او پاسخ غیر صحیحی داد.
امام جواد علیه السلام از پاسخ ناصحین عمویش خشمگین شد و رو به او کرد و فرمود: ای خدا بترس و پرهیزکار باش در پیشگاه خدا چرا از روی جهل به او ناآگاهی فتوا دادی. 

 نظر دهید »

عبادت به نیابت از ائمه علیه السلام

25 فروردین 1396 توسط سميه منصوري فراهاني

عبادت به نیابت از ائمه علیه السلام

موسی بن قاسم گوید: به امام جواد علیه السلام عرض کردم: خواستم به نیایت از شما و پدرت خانه را طواف کنم اما به من گفته شد به نیابت از اوصیاء، طواف کردن جایز نیست.
امام علیه السلام فرمود بلکه هر قدر می توانی طواف کن و بدان که طواف از جانب اوصیا جایز است.
سه سال از این ماجرا گذشت و با آن حضرت ملاقات کردم و عوض کردم: من سه سال پیش از شما اجازه خواستم تابه نیابت از شم او پدرت طواف کعبه کنم و شما هم اجازه دادید و من آنچه خواستم طواف کردم سپس چیزی به قلبم خطور کرد و مطابق آن عمل کردم.
فرمود: چه چیزی به قلب خطور کرد؟
عرض کردم: یک روز به نیابت از رسول خدا صلی اللّه علیه و آله طواف کردم.
حضرت جواد علیه السلام سه بازگشت: صلی اللّه علیه و آله.
عرض کردم: در روز دوم از جانب امیر مومنان علی علیه السلام طواف کردم، روز سوم از جانب امام حسن علیه السلام روز چهارم از جانب امام حسین علیه السلام روز پنجم از جانب امام سجاد علیه السلام، روز ششم ازجانب امام باقر علیه السلام، روز هفتم از جانب امام صادق علیه السلام، روز هشتم از جانب امام کاظم علیه السلام، روز نهم از جانب امام رضا علیه السلام و روز دهم از جانب شما طواف کردم و ایشان هستند که من بر اساس ولایتی که دارند دین خداوند را پذیرفته ام.
امام جواد علیه السلام فرمود: سوگند به خدا اکنون دارای دین خدا هستی همان دینی که جز آن از بندگانش پذیرفته نمی شود.
عرض کردم: چه بسا به نیابت از مادرتان فاطمه زهرا علیه السلام طواف کردم و گاهی طواف نکردم.
فرمود: این کار را بسیار بجا آور، زیرا بهترین عملی که انجام می دهی به خواست خداوند همین است. 

 نظر دهید »

توجه به مصیبت زهرا

25 فروردین 1396 توسط سميه منصوري فراهاني

توجه به مصیبت زهرا

(ذکریا ابن آدم) گوید: در خدمت امام رضا علیه السلام بودم که حضرت جواد علیه السلام را که سن شریفش از چهار سال کمتر بود به محضر او آوردند آنگاه آن حضرت دست خود را بر زمین زد و سر مبارکش را به جانب آسمان بلند کرد و مدتی طولانی فکر کرد.
امام رضا علیه السلام فرمود: جان من فدای تو باد برای چه این قدر فکر می کنی؟
عرض کرد: به ظلمی که به مادرم فاطمه علیه السلام کردند فکر می کردم.

 نظر دهید »

شیوه سخن گفتن

25 فروردین 1396 توسط سميه منصوري فراهاني

شیوه سخن گفتن

روزی مامون به قصد شکار بیرون آمد و با جاه و جلال سلطانی عبور می کرد، عده ای از بچه ها در راه بازی می کردند و امام جواد علیه السلام هم که حدود یازده سال داشت در کنار آنها ایستاده بود. بچه ها که چشمشان به مامون و اطرافیانش افتاد از ترس فرار کردند اما آن حضرت از جای خود حرکت نکرد.
مامون به او نزدیک شد و با یک نگاه آثار متانت و بزرگی را در چهره او مشاهده کرد. آنگاه به او گفت: چرا مانند بچه های دیگر فرار نکردی؟
حضرت جواب داد: راه تنگ نبود تا من با رفتم آن را وسیع کنم و گناهی هم نکرده ام که بترسم گمانم این بود که تو به کسی که جرمی نکرده است آزاری نمی رسانی.
مامون از سخنان شیوای او در شگفتی فرو رفت و گفت: اسم تو چیست؟
حضرت پاسخ داد: محمد.
مامون: فرزند علی بن موسی الرضا علیه السلام.
مامون از خداوند برای پدرش که خود او را به شهادت رسانده بود طلب رحمت کرد و به راه خود ادامه داد. 

 نظر دهید »

کمک به گرفتاران

25 فروردین 1396 توسط سميه منصوري فراهاني

کمک به گرفتاران

ی بیکار بوده و دنبال کار می گشت، به فکرش رسید از امام جواد علیه السلام بخواهد تا برای او کاری انجام دهد، از این رو به اباهاشم داود بن قاسم گفت: وقتی نزد امام علیه السلام رفتی از او بخواه مرا به کاری گمارد. من هم وقتی یه محضر امام علیه السلام شرفیاب شدم خواستم در این باره با او صحبت کنم که دیدم غذا می خورد و گروهی نیز نزد او هستند و نشد سخنی بگویم.
امام علیه السلام فرمود: ای ابا هاشم! بیا غذا بخور و مقداری غذا نزد من گذارد، آنگاه بدون آنکه من سؤ ال کنم فرمود: ای غلام! ساربانی را که ابا هاشم آورده است نزد خود نگهدار. 

 نظر دهید »

نهی از منکر امام جواد علیه السلام

25 فروردین 1396 توسط سميه منصوري فراهاني

نهی از منکر امام جواد علیه السلام

محمد بن ریان گوید: مامون هر نیرنگی که داشت برای دنیاطلبی امام جواد علیه السلام بکار برد ولی نتیجه ای نگرفت. چون درمانده شد و خواست دخترش را برای زفاف نزد حضرت بفرستد، دویست دختر از زیباترین کنیزان را خواست و به هر یک از آنان جامی که در آن گوهری بود داد تا وقت حضرت به کرسی دامادی نشیند به او تقدیم کنند اما امام علیه السلام به آنها توجهی نکرد.
مردی آوازه خوان و تارزن را که مخارق نام داشت و از ریش بسیار بلندی برخوردار بود طلبید و از او خواست تا کاری کند که امام جواد علیه السلام به امور دنیوی سر گرم شود.
مخارق گفت: اگر آن حضرت مشغول کاری از امور دنیا باشد من او را آن گونه که بخواهی به سوی دنیا می کشانم. سپس در برابر امام علیه السلام نشست و از خود صدای الاغ در آورد و بعد از آن ساز می زد و آواز می خواند و امام علیه السلام به او توجهی نداشت و به راست و چپ هم نگاه نمی کرد اما وقتی حضرت دید آن بی حیا ادامه می دهد سرش را به جانب او بلند کرد و فریاد زد: اتق اللّه یا ذا العثنون (از خدا بترس ای ریش بلند)
مخارق از فریاد امام علیه السلام آنچنان وحشت زده شد که ساز و ضرب از دستش افتاد و تا آخر عمر دست او بهبوده نیافت.
مامون از حال او پرسید، جواب داد هنگامی که آن حضرت بر سرم فریاد کشید آنچنان وحشت زده شدم که هیچگاه این حالت از وجودم بر طرف نمی شود.

 نظر دهید »

انفاق

25 فروردین 1396 توسط سميه منصوري فراهاني

انفاق

امام رضا علیه السلام در نامه ای به فرزندش امام جواد علیه السلام نوشت: ای ابو جعفر! به من خبر رسیده است وقتی می خواهی از منزل بیرون روی غلامان تو را از درب کوچک منزل بیرون می برند و این بخاطر بخل آنهاست که نمی خواهند از سوی تو خیری به نیازمندان برسد.
به حقی که بر تو دارم سوگندت می دهم که پیوسته از درب بزرگ رفت و آمد کن، وقتی که سوار مرکب می شوی در هم در دینار به همراه داشته باش و به هر کسی که از تو در خواستی می کند عطا کن.
عموهایت از تو کمک خواستند بخشش تو به آنها کمتر از پنجاه دینار نباشد، اگر بیشتر دادی اختیار با توست. و اگر عمه هایت در خواست کمک کردند کمتر از 25 دینار به آنها نده اگر بیشتر دادی مختاری، همانا من می خواهم خداوند مقام تو را بالا برد پس انفاق کن و از کم شدن در درگاه خداوند صاحب عرش ترسی به خود را راه نده. 

 نظر دهید »

برخورد با نگرانیهای مادی

25 فروردین 1396 توسط سميه منصوري فراهاني

برخورد با نگرانیهای مادی

احمد بن عمر و حسین بن یزید گوید: خدمت امام رضا علیه السلام رسیدیم و گفتیم ما روزی فراوان و زندگی خوشی داشتیم اما اوضاع تغییر پیدا کرد و وضع ما قدری بد شده است از خدا بخواه وضع اول را به ما برگرداند.
امام علیه السلام فرمود: چه می خواهید؟ می خواهید شاه باشید، دوست دارید مثل طاهره و هرثمه (افسران عالیرتبه مامون) باشید اما به این مذهبی که هستید نباشید؟
گفتم: نه به خدا خوشحال نخواهم بود که همه دنیا با آنچه از طلا و نقره دارد از من باشد ولی مخالف عقیده ای (تشیع) که دارم باشم. 
تذکر
دعبل بن علی (شاعر و مداح معروف) خدمت امام رضا علیه السلام رسید.
حضرت فرمود: به او هدیه ای دادند، او گرفت ولی حمد خدا نکرد.
امام علیه السلام به او فرمود: چرا حمد خداوند نکردی؟
دعبل گوید بعد از آن به خدمت امام جواد علیه السلام رسیدم و آن حضرت دستور داد به من هدیه ای دادند، من گرفتم و گفتم: الحمدللّه حضرت فرمود: اکنون ادب شدی (171) (از تذکری که پدرم داد ادب شدی)

 نظر دهید »

اهمیت تشییع جنازه

25 فروردین 1396 توسط سميه منصوري فراهاني

اهمیت تشییع جنازه

موسی بن سیار گوید: من در مسافرت به طوس همراه امام رضا علیه السلام بودم وقتی به دیوارهای شهر طوس رسیدیم شنیدیم صدای شیون بلند است به دنبال آن رفتیم که ناگاه به جنازه ای برخوردیم. همین که چشمم به جنازه افتاد دیدم سیدم امام رضا علیه السلام از اسب پیاده جنازه رفت و او را بلند کرد و و خود را به آن جنازه چسبانید آنچنانکه نوزاد بره خود را به مادرش می چسباند آنگاه رو کرد به من و فرمود: ای موسی بن سیار! هر که جنازه دوستی از دوستان ما را تشییع کند از گناهان خود بیرون شود آن گونه که از مادر تولد شده بود و گناهی نداشت.
وقتی جنازه را نزدیک قبر بر زمین گذاردند دیدم حضرت به طرف میت رفت و مردم را کنار زد تا اینکه خود را به جنازه رسانید پس دست خود را به سینه او نهاد و فرمود: ای فلان بن فلان تو را به بهشت بشارت باد، بعد از این ساعت دیگر وحشت و ترسی برای تو نیست.
عرض کردم فدایت شوم آیا این میت را می شناسی در حالی که به خدا سوگند این سرزمین را تا به حال ندیده بودید و به آن سفر نکرده بودید.
امام علیه السلام فرمود: ای موسی! آیا نمی دانی که اعمال شیعیان ما در هر صبح و شام بر ما عرضه می شود؟ پس اگر تقصیری در اعمال آنها دیدیم از خدا می خواهیم که عفو کند و اگر کار خوبی دیدیم از خدا می خواهیم به او پاداش دهد. 

 نظر دهید »

معیار برادری

25 فروردین 1396 توسط سميه منصوري فراهاني

معیار برادری

وقتی امام رضا علیه السلام در مجلس ماءمون حضور داشت زیدبن موسی بن جعفر بر مامون وارد شد و مامون او را مورد احترام و اکرام قرار داد، آنگاه زید بر امام علیه السلام سلام کرد اما حضرت جواب او را نداد. زید گفت: من پسر پدر شما هستم و شما جواب سلام مرا نمی دهی؟
امام علیه السلام فرمود: تو برادر من هستی مادامی که اطاعت از خدا کنی پس وقتی خداوند را معصیت کنی برادری بین من و تو نخواهد بود.

 نظر دهید »

کمک به فقرا

25 فروردین 1396 توسط سميه منصوري فراهاني

کمک به فقرا

مردی به امام رضا علیه السلام رسید و عرض کرد: به اندازه مروتی که داری به من کمک کن.
امام علیه السلام فرمود: چنین توانی ندارم.
عرض کرد پس به اندازه مروت خودم عطا کن.
حضرت فرمود: در این صورت می توانم، آنگاه به غلام خود فرمود: دویست دینار به او بده. 

 نظر دهید »

تواضع و خدمت

25 فروردین 1396 توسط سميه منصوري فراهاني

تواضع و خدمت

امام علیه السلام وارد حمام عمومی شد، شخصی در حمام بود که امام علیه السلام را نمی شناخت به او گفت: بدن مرا کیسه بکش. امام علیه السلام شروع کرد بدن وی را کیسه می زد که مردم او را شناختند و آن مرد از کاری که کرده بود شرمنده گردید و از آن حضرت معذرت خواهی می کرد. اما امام علیه السلام او را دلداری می داو به کار خود ادامه می داد.

 نظر دهید »

ادعای تشیّع

25 فروردین 1396 توسط سميه منصوري فراهاني

ادعای تشیّع

هنگامی که امام علیه السلام در خراسان بود گروهی از راه دور برای زیارت او به درب منزل حضرت آمدند و اجازه خواستند به حضور او شرفیاب گردند. دربان حضرت به حضور او رسید و عرض کرد: گروهی آمده اند و می خواهند به محضر شما برسند و می گویند ما شیعه علی علیه السلام هستیم.
امام رضا علیه السلام فرمود: من مشغولم، به آنها بگو برگردند.
دربان کنار در آمد و به آنها گفت: حضرت مشغول است و کسی را نمی پذیرد.
آنها رفتند و روز دوم آمدند و همان سخن خود را تکرار کردند و امام علیه السلام آنها را نپذیرفت تا دو ماه هر روز می آمدند و می گفتند: ما شیعه علی علیه السلام هستیم و می خواهیم به حضور امام علیه السلام برسیم و حضرت آنها را نمی پذیرفت تا اینکه از ملاقات امام مایوس شدند و به دربان گفتند: به مولای ما بگو ما شیعیان پدرت علی بن ابیطالب علیه السلام هستیم و با این نپذیرفتن شما دشمنانمان ما را مورد شماتت قرار می دهند، ما این بار بر می گردیم و بخاطر شرمندگی و خجالت و عجز از تحمل شماتت دشمنان از دیار خود هم می گریزیم.
آنها را به حضرت رسانید. آنگاه امام علیه السلام به دربان فرمود: اجازه بده وارد شوند، آنها به حضور آن حضرت رسیدند و سلام کردند اما امام علیه السلام جواب آنها را که نداد اجازه نشستن نیز به آنها نداد و همین طور ایستاده بودند تا اینکه گفتند: یا بن رسول اللّه! این چه ستم بزرگ و خفتی است که بعد از دو ماه نپذیرفتن و در بدری به ما می رسد و چه آبروئی بعد از این ما می ماند؟
امام علیه السلام فرمود: این آیه را بخوانید: و ما اصابکم من مصیبة فبما کسبت ایدیکم و یعفو عن کثیر (یعنی: آنچه از سختی به شما رسید از خود شما بود و خداوند بسیاری از گناهان را می آمرزد.) 179
من جز به پروردگارم و به رسول خدا و امیر المؤ منین و پدران پاک و معصومم علیهم السلام اقتدا نکردم، شما خود را سرزنش کنید، من از آنها پیروی کردم.
گفتند: چرا ای پسر رسول خدا؟
فرمود: بخاطر اینکه ادعا کردید شیعه علی بن ابیطالب هستید.
و ای بر شما، شیعه علی همانا حسن و حسین و ابوذر و سلمان و مقداد و عمار و محمد بن ابی بکرند که هیچیک با امر و نهی او مخالفت نکردند اما شما ادعای پیروی از او را دارید در حالی که در اکثر اعمال خود مخالف او هستید و در بسیاری از واجبات مقصرید، در بسیاری از حقوق برادران دینی خودی سستی می کنید و آنجا که نباید تقیه کنید تقیه می کنید و آنجا که باید تقیه کنید نمی کنید.
اگر می گفتید دوستدار علی علیه السلام هستید و دوستدار دوستان او می باشید و دشمن دشمنان او هستید مخالف سخن شما نبودم، اما شما ادعای مرتبه بزرگی (شیعه علی علیه السلام) را نمودید که اگر قول و عمل شما یکی نباشد هلاک می شوید مگر اینکه رحمت خدا شما را حفظ کند.
گفتند: یابن رسول اللّه! ما از سخن خود را خداوند استغفار کرده و بسوی او توبه می کنیم و همان گونه که به ما آموختید می گوییم ما دوستدار شما و دوستان شما و دشمن دشمنان شما هستیم.
امام علیه السلام فرمود: مرحبا ای برادران و دوستان من، بیایید، بیایید، بیایید و همه را یک به یک در آغوش گرفت و به دربان فرمود: چند مرتبه مانع ورود آنها شدی؟
دربان عرض کرد: شصت بار.
حضرت فرمود: شصت بار متوالی نزد آنها برو و به آنها سلام کن و سلام مرا به آنها برسان که با استغفار و توبه ای که کردند گناهان آنها بخشیده شد و بخاطر محبتی که به ما دارند مستحق کرامت شدند، به امور آنها و خانواده شان رسیدگی کن و مشکلاتشان را بر طرف نما و از پول و بخششهای دیگر بهره مندشان گردان. 

 نظر دهید »

این گونه برخورد کنیم

25 فروردین 1396 توسط سميه منصوري فراهاني

این گونه برخورد کنیم
ایان بن صلت گوید: به امام رضا علیه السلام عرض کردم عباسی به من خبر داده است که شما شنیدن غنا را جایز می دانید.
علیه السلام فرمود: آن کافر دروغ گفته است. این چنین نبوده است بلکه قضیه از این قرار بود که او درباره شنیدن غنا از من سوال کرد و من به او خبر دادم: مردی به خدمت ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (امام باقر علیه السلام) رسید و از شنیدن غنا سوال کرد، او در جواب گفت: به من بگو هر گاه خداوند حق و باطل را در یک جا جمع کند غنا با کدامیک از حق یا باطل خواهد بود؟
آن مرد گفت: با باطل.
ابوجعفر علیه السلام به او گفت: همین تو را بس است که خود بر علیه خود حکم کردی (غنا را جزء باطل به حساب آوردی) این سخن من با عباسی بود. 
در برخی بحثها کار به اینجا می رسد که از طرف مقابل خود سوال کنیم که اگر حق و باطل را کنار هم گذاریم این کار یا این فکر و یا اخلاق جزء کدام خواهد بود؟ 

 نظر دهید »

دیدار با ظالم

25 فروردین 1396 توسط سميه منصوري فراهاني

دیدار با ظالم

دو نفر مسافر به خراسان آمدند و برای آنکه وظیفه خود را درباره خواندن نماز بدانند به محضر امام رضا علیه السلام رسیدند و سوال کردند ما از فلان جا آمدیم، آیا نماز ما تمام است یا شکسته؟
امام علیه السلام به یکی از آنها فرمود: نماز تو شکسته است زیرا قصد ملاقات مرا داشته ای و به دیگری فرمود: نماز تو تمام است زیرا تو قصد ملاقات با سلطان را داشته ای.  (و چنین سفری که قصد ملاقات با سلطان ستمگر صورت گیرد سفر معصیت است و چنین سفری موجب شکسته شدن نماز می گردد). 

 نظر دهید »

مراعات شخصیت فقیر

22 فروردین 1396 توسط سميه منصوري فراهاني

مراعات شخصیت فقیر

یسع بن حمزه گوید: در مجلس امام رضا علیه السلام بودیم و با او صحبت می کردیم و جمع فراوانی از مدرم در آن مجلس حضور داشتند و از حلال و حرام الهی از آن حضرت سوال می کردند که مردی بلند قامت و گندمگون وارد مجلس شد و به امام علیه السلام عرض کرد: السلام علیک یا بن رسول اللّه.
مردی از دوستداران شما و پدران و اجداد شما هستم، از سفر حج می آیم و پولم را گم کردم و چیزی ندارم تا به وطنم برسم. اگر امکان دارد کمک کنید و مرا به وطنم برسانید خداوند مرا از نعمتهایش بهره مند کرده است وقتی به مقصد رسیدم آنچه به من داده اید را از طرف شما صدقه می دهم زیرا خود مستحق صدقه نیستم.
امام رضا علیه السلام به او فرمود: بنشین خداوند تو را مورد رحمت خویش قرار دهد. آنگاه رو به مردم کرد و با آنان سخن می گفت تا همه آنها به تدریج از مجلس بیرون رفتند و تنها من و سلیمان جعفری و خیثمه و آن مرد مسافر در مجلس امام علیه السلام ماندیم.
حضرت فرمود: آیا اجازه می دهید من به اندرون خانه وارد شوم؟
سلیمان عرض کرد: خداوند امر شما را مقدم داشته است.
حضرت برخاست و وارد اتاقی شد و پس از مدتی بازگشت و دست خود را از بالای در بیرون کرد و گفت: آن مرد مسافر خراسانی کجاست؟
او در جواب گفت: من اینجا هستم.
امام علیه السلام فرمود: این دینارها را بگیر و هزینه سفر کن و لازم نیست از طرف من صدقه دهی و برو که نه من تو را ببینم و نه تو مرا مشاهده کنی. مرد مسافر پول را گرفت و رفت.
سلیمان به امام رضا علیه السلام عرض کرد: فدایت شوم عطا کردی و مهربانی فرمودی اما چرا خود را به هنگام پول دان نشان ندادی و از پشت در دست خود را بیرون کردی؟
امام علیه السلام فرمود: ترسیدم ذلت و شرمندگی در خواست کردن را به هنگام برآوردن حاجتش در چهره او ببینم. آیا سخن رسول خدا صلی اللّه علیه و آله را شنیده ای که فرمود: پاداش کسی که کار نیکش را می پوشاند برابر هفتاد حج است و کسی که آشکارا گناه می کند ذلیل است و پوشاننده گناه مورد عفو قرار می گیرد 

 نظر دهید »

پرهیز از تبعیض

22 فروردین 1396 توسط سميه منصوري فراهاني

پرهیز از تبعیض

یکی از اهالی بلخ گوید: من در سفر امام رضا علیه السلام به خراسان همراه او بودم، روزی همه غلامان خود را که اهل سودان و جاهای دیگر بودند بر سر سفره غذا دعوت کرد تا با آنها غذا بخورد.
عرض کردم: فدایت شوم اگر غلامان را جدا کنی و سفره دیگری داشته باشند بهتر است.
حضرت فرمود: ساکت باش! پروردگار تبارک و تعالی یکتاست و پدر و مادر ما (آدم و حوا) یکی هستند و پاداش هر کس هم به اعمال اوست. 

 نظر دهید »

مذمت بکار گیری مهمان

22 فروردین 1396 توسط سميه منصوري فراهاني

مذمت بکار گیری مهمان

مهمانی بر امام رضا علیه السلام وارد شد، حضرت نزد او نشسته بود و با وی صحبت می کرد به گونه ای که بخشی از شب را با یکدیگر می گذراندند، در این هنگام چراغ روشنائی دارای مشکل و خرابی شد.
مهمان امام رضا علیه السلام که خرابی چراغ رامشاهده می کرد دست برد تا آن را اصلاح کند.
در این هنگام حضرت مانع کار او شد و خود ان را درست کرد و سپس فرمود.
انا قوم لا مستخدم اضیافنا
ما خاندانی هستیم که مهمانان خود را به خدمت نمی گیریم. 

 نظر دهید »

نهی از اسراف

22 فروردین 1396 توسط سميه منصوري فراهاني

نهی از اسراف

روزی غلامان امام رضا علیه السلام میوه می خوردند اما هنوز همه یک میوه را نخورده آن را می انداختند حضرت به آنها فرمود: سبحان اللّه! اگر شما نیازی ندارید انسانهائی هستند که نیاز دارند آنها را به نیازمندان بدهید.

 نظر دهید »

تعیین اجرت

22 فروردین 1396 توسط سميه منصوري فراهاني

تعیین اجرت

سلیمان بن جعفر گوید: برای انجام بعضی از کارها همراه امام رضا علیه السلام بودم تا این که خواستم به خانه ام باز گردم.
حضرت فرمود: برگرد و با من بیا و امشب را نزد من بمان. من هم برگشتم و به همراه او حرکت کردیم تا اینکه وارد منزل شدیم. حضرت نگاهی به غلامان خود کرد که مشغول گل کاری و ساختن اصطبل بودند و بعضی از آنها کارهای دیگر انجام می دادند. در بین آنها غلام سیاهی که غریب بود کار می کرد.
امام علیه السلام به غلامان خود گفت: این مرد اینجا چه می کند؟
آنها در جواب گفتند: او به ما کمک می کند و ما هم چیزی در برابر به او خواهیم داد.
امام علیه السلام فرمود: اجرت او را تعیین کردید؟
گفتند: نه ما هر چه به او بدهیم راضی است. حضرت به سراغ ایشان رفت تا با تازیانه آنها را کتک بزند و بسیار ناراحت شد که چرا اجرت او را معین نکردید؟
سلمان بن جعفر می گوید: من به امام علیه السلام عرض کردم: چرا شما خود را ناراحت کرده اید؟
فرمود: من بارها آنها را از این کار نهی کرده ام که باید اجرت هر کس را که می خواهند به کار گیرند با او تعیین کنند و ای سیلمان این را بدان کسی بدون تعیین مزد برای تو کار نمی کند مگر اینکه اگر سه برابر مزد او هم به وی بپردازی باز هم گمان دارد به او کم داده ای، اما وقتی مزد او را معین کردی و به او پرداختی از تو تشکر می کند که به آنچه معین شده عمل کرده ای، حال اگر کمی بر آن بیفزایی از تو قدردانی می کند و می بیند که تو بر مزد او افزوده ای. 

 نظر دهید »

شیوه واقعی

22 فروردین 1396 توسط سميه منصوري فراهاني

شیوه واقعی

عده ای به امام کاظم علیه السلام عرض کردند، ما به مردی گذر کردیم که فریاد می زد من از شیعیان خالص محمد و آل محمد هستم و می خواست لباسی را که در دست داشت بفروشد و می گفت: چه کسی این لباس را از من با قیمت بیشتر می خرد؟
امام کاظم علیه السلام فرمود: مردی که قدر خود را بداند جهل می ورزد و خود را ضایع نمی کند. آیا می دانید این مرد خود را مثل چه کسی می داند؟
او کسی است که می گوید: من مثل سلمان و ابوذر و مقداد و عمار هستم در حالی که طلب زیادی و فروش کالای خود را دارد و عیبهای کالا را بر مشتری می پوشاند و چیزی را می خرد و با سود بسیار می فروشد. آیا این مثل سلمان و ابوذر و مقداد و عمار است؟
بسیار دور است که او مثل او آنها باشد. اما چه چیز مانع است که بگوید: من از دوستداران محمد و آل محمد و از کسانی هستم که دوستان آل محمد را دوست دارد و دشمنان آنها را دشمن می دارد. 

 نظر دهید »

کمک مشروط

22 فروردین 1396 توسط سميه منصوري فراهاني

کمک مشروط

مرد فقیر و مومنی به محضر امام کاظم علیه السلام رسید و از او خواست تا گرفتاریش را برطرف سازد.
یه السلام در چهره او خندید و فرمود: سوالی از تو می کنم اگر جواب آن را دادی دو برابر آنچه را طلب کردی به تو خواهم داد اما اگر جواب سوال مرا ندادی همان اندازه که در خواست کردی را به تو می دهم و البته او صد در هم در خواست کرده بود که با آن کار کند تا زندگی خود را اداره نماید.
مرد فقیر عرض کرد: بپرس.
امام علیه السلام سوال کرد: اگر آرزوی چیزی در دنیا به تو واگذار شود چه چیزی را آرزو می کنی؟
او در پاسخ عرض کرد: آرزو می کنم که تقیه در دینم نصیبم گردد و بتوانم حقوق برادران دینی ام را که بر عهده دارم انجام دهم.
امام علیه السلام فرمود: چرا ولایت ما اهلبیت را در خواست نمی کنی؟
او گفت: این را که دارم، آن را که ندارم خواستم. و من خدا را بر آنچه دارم شکر می گویم و از آنچه ندارم در خواست می نمایم.
امام علیه السلام فرمود: احسنت، دو هزار در هم به او بدهید.

 نظر دهید »

مخالفت با ظالم

22 فروردین 1396 توسط سميه منصوري فراهاني

مخالفت با ظالم

صفوان جمال گوید: بر امام کاظم علیه السلام وارد شدم، حضرت فرمود: ای صفوان! همه کارهای تو خوب است جز یک کار.
عرض کردم: فدایت شوم چه کاری؟
حضرت فرمود: اینکه شترهایت را به این مرد (هارون الرشید) کرایه می دهی.
عرض کردم: به خدا سوگند برای کار بیهوده و سفر حرامی کرایه نداده ام بلکه برای سفر حج کرایه داده ام، علاوه خودم در این سفر شرکت ندارم بلکه غلامان خود را می فرستم تا سر پرستی کنند.
حضرت فرمود: ای صفوان! تو شترهای خود را کرایه داده ای؟
عرض کردم: بله.
فرمود: آیا می خواهی هارون و دستگاه او باقی بماند تا اینکه کرایه تو را بدهد؟
عرض کردم: بله.
امام علیه السلام فرمود: هر کسی که بخواهد آنها باقی بمانند از آنهاست و هر کس که از آنها باشد در آتش جهنم است.
صفوان گوید: رفتم و همه شترهایم را فروختم، خبر فروش شترها به هارون رسید، مرا خواست و گفت: ای صفوان! به من خبر رسیده است که شترهایت را فروختی.
گفتم: بله.
گفت: چرا فروختی؟
گفتم: پیر و از کار افتادم شدم و غلامان هم درست به کارها رسیدگی نمی کنند.
هارون: نه این طور نیست، من می دانم چه کسی تو را به فروش شترها راهنمایی کرد. موسی بن جعفر تو را به فروش آنها فرا خواند.
گفتم: مرا با موسی بن جعفر چه کار؟
هارون گفت: این حرفها را رها کن، اگر سوابق همکارهایی گذشته ات نبود تو را می کشتم. 

 نظر دهید »

پرهیز از نامحرم

22 فروردین 1396 توسط سميه منصوري فراهاني

پرهیز از نامحرم

الرشید امام کاظم علیه السلام را زندانی کرد کنیزی زیبا و فهمیده را به خدمت او در زندان فرستاد و در حقیقت نظرش این بود که آن حضرت به کنیز تمایل پیدا کند و منزلت او در بین مردم کم شود و یا این که تمایل او به کنیز بهانه ای بدست او دهد تا بتواند امام علیه السلام را بیشتر تحت فشار قرار دهد، و خادم دیگری را هم به زندان فرستاد تا نظاره گر آن کنیز باشد.
خادم دید آن کنیز پیوسته در حال سجده به سر می برد و می گوید:
قدوس، قدوس، سبحانک، سبحانک، سبحانک. او را نزد هارون بردند دیدند از خوف خدا می لرزد.
به او گفتند: این چه حالتی است که پیدا کردی؟
در جواب گفت: عبد صالح را دیدم که چنین بود و پیوسته تا آخر عمر از این حالات برخوردار بود. 

 نظر دهید »

نهی از منکر

22 فروردین 1396 توسط سميه منصوري فراهاني

نهی از منکر

روزی امام کاظم علیه السلام از در خانه بشر حافی در بغداد می گذشت که شنید صدای ساز و آواز و ازخانه او بلند است و کنیزی برای ریختن خاکرو به در خانه آمده است.
امام علیه السلام به او فرمود: ای کنیز! صاحب این خانه آزاد است یا بنده می باشد؟
کنیز گفت: آزاد است.
امام علیه السلام فرمود: راست گفتی آزاد است که این چنین گناه می کند، اگر بنده بود از مولای خود می ترسید.
وقت کنیز برگشت مولای او بشر بر سفره شراب بود، از او پرسید چرا که دیر آمدی؟
کنیز ماجرای صحبت خود با امام علیه السلام را برای او بیان کرد. بشرکه سخن امام علیه السلام را از زبان کنیز شنید پای برهنه دوید.و یه خدمت امام کاظم علیه السلام رسید و ضمن عذرخواهی واظهار شرمندگی و گریه ازکار خود توبه کرد. 

 نظر دهید »

پرهیز از حرام

20 فروردین 1396 توسط سميه منصوري فراهاني

پرهیز از حرام

امام کاظم علیه السلام غلامش را فرستاد تابرای او تخم مرغ بخرد، غلام یک یا دو عدد تخم مرغ خرید و با آنها قمار کرد آنگاه نزد امام علیه السلام رفت. حضرت تخم مرغ را از او گرفت و پخت و میل فرمود: پس از آن یکی از غلامان حضرت به او عرض کرد: او با این تخم مرغ قمار کرد.
امام علیه السلام بسیار ناراحت شد. فورا طشتی طلب می کرد و غذاهای حرام را برگرداند. 

 نظر دهید »

ارزش کار

20 فروردین 1396 توسط سميه منصوري فراهاني

ارزش کار
علی بن ابی حمزه گوید: امام کاظم علیه السلام را دیدم که مشغول کار و فعالیت در زمین خودش بود به گونه ای که عرق بر بدنش جاری بود به او عرض کردم فدایت شوم دیگران کجا هستند که شما اینگونه به زحمت افتادید؟
حضرت فرمودند: ای علی! کسی که بهتر از من و پدرم بود با دست خود در زمین کار می کرد.
عرض کردم: او چه کسی بود؟
امام علیه السلام فرمود: رسول خدا امیرالمومنین علیه السلام و چ پدران من همه بادست خود کار می کردند و البته کار کردن عمل پیامبران و جانشینان آنها و بندگان شایسته خداوند است. 

 نظر دهید »

حرمت برادر مومن

20 فروردین 1396 توسط سميه منصوري فراهاني

حرمت برادر مومن
null
عبدالمومن من انصاری گوید: به محضر امام کاظم علیه السلام رسیدم و محمد بن عبداللّه جعفری هم نزد آن حضرت بود من با محمد تبسمی کردم امام که مشاهده می کرد فرمود: او را دوست داری؟
عرض کردم: بله، البته بخاطر شما را دوست دارم.
امام علیه السلام فرمود: او برادر توست و مومن برادر مادری و پدری مومن است اگر چه از یک پدر نباشند (همه فرزند آدم و حوا هستند).
معون است کسی که به برادرش تهمت زند.
ملعون است کسی که به برادرش خیانت کند.
ملعون است کسی که برادرش را (از کجروی) پند و اندرز ندهد.
ملعون است کسی که از برادرش غیبت کند. (148)

 نظر دهید »

هم نشینی با مردم ضعیف

20 فروردین 1396 توسط سميه منصوري فراهاني

هم نشینی با مردم ضعیف

امام کاظم علیه السلام بر مرد سیاه پوست و زشت رویی گذر کرد، بر او سلام کرد و نزد او فرمود آمد و مدتی طولانی با او گفتگو کرد. آنگاه فرمود: اگر حاجتی برای او پیش آمد آن را بر آورده می کند.
در این هنگام شخصی گفت: یا بن رسول اللّه شما با آن منزلتی که دارید نزد این مرد فرود می آیید آنگاه از نیازهایش سوال می کنید در حالی که او به سما محتاج تر است.
علیه السلام فرمود: بنده ای از بندگان خداست که به حکم قرآن برادر ماست و در زمین خدا حرکت می کند و با او از یک پدریم و او آدم است و یک دین داریم که اسلام است و شاید روزگار ما را نیازمند او کند و پس از اینکه بر او بالیدیم ما را در برابر خود متواضع بیند. 

 نظر دهید »

عفو

20 فروردین 1396 توسط سميه منصوري فراهاني

عفو

(متعب)گوید: موسی بن جعفر علیه السلام در باغ خرمای خود بود و شاخه درختان را می برید. یکی از غلامان او را دیدم که دسته ای از خوشه های خرما را برداشت و به دیوار انداخت من رفتم او را گرفته و به نزد حضرت بردم و گفتم: فدایت شوم من این غلام را دیدم که این خوشه ها را برداشته بود.
حضرت فرمود: آیا گرسنه ای؟
غلام: نه آقای من.
امام علیه السلام: برهنه ای؟
غلام: نه مولای من.
امام علیه السلام پس چرا این خوشه خرما را برداشتی؟
غلام: دلم خواست.
امام علیه السلام: برو و این خوشه خرما هم از آن تو باشد و فرمود: او را رها کنید. 

 نظر دهید »

سجده شکر

19 فروردین 1396 توسط سميه منصوري فراهاني

سجده شکر

هشام بن احمر گوید: همراه امام کاظم علیه السلام در اطراف مدینه حرکت می کردم که ناگاه از بالای مرکب زانوان خود را خم کرد و بر روی زمین به سجده افتاد و مدتی طول داد سربلند کرد و سوار شد عزض کردم:
فدایت شوم چه سجده طولانی کردی؟
فرمود: به یاد نعمتی افتادم که خدا به من عطا فرموده است، دوست داشتم پروردگارم را شکر نمایم. 

 نظر دهید »

برخورد با بدگویان

19 فروردین 1396 توسط سميه منصوري فراهاني

برخورد با بدگویان
یکی از فرزندان عمربن خطاب که در مدینه زندگی می کرد امام کاظم علیه السلام را آزار می داد و هر گاه به او می رسید بدگوئی می کرد و امیرالمومنین علیه السلام را نیز مورد قرار می داد.
بعضی از یاران حضرت عرض کردند اجازه دهید ما این فاسق را بکشیم، اما امام علیه السلام به شدت آنها را نهی کردء و آدرس محل کار و مزرعه آن مرد را سوال کرد. گفته شد او در ناحیه ای از مرکب حود پیاده شد و نزد او نشست و بارویی گشاده با او صحبت کرد و خندید.
آنگاه سوال کرد: چقدر برای زراعت خود خرج کرده ای؟
او در جواب گفت: صد دینار
حضرت فرمود: امید داری چقدر سود نصیب تو گردد؟
گفت: علم غیب نمی دانم.
حضرت فرمود: گفتم: امید داری چه اندازه سود ببری؟
گفت: امیداوارم دویست دینار سود ببرم.
امام علیه السلام کیسه ای به او داد که سیصد دینار در آن بود فرمود: زراعت هم مال خودت باشد و خداوند آنچه امید داری نصیب می کند.
آن مرد سر امام علیه السلام را بوسید و از او خواست که از خطایش در گذرد.
امام علیه السلام بر او لبخندی زد و بازگشت.
وقتی امام علیه السلام به مسجد رفت آن مرد را دید که نشسته است، وقتی چشمش به امام علیه السلام افتاد: گفت:
اللّه اعلم حیث یجعل رسالته خداوند داناتر است که رسالتش را در چه کسی قرار دهد.
اصحاب آن حضرت پرسیدند قضیه چیست؟
امام علیه السلام فرمود شما چیز دیگری می گفتند حال شنیدند الان چه گفت؟
وقتی امام علیه السلام به منزل خود رفت به یارانش که از اوخواسته است بودند اجازه دهد آن مرد را بکشند فرمود: کدامیک بهتر بود آنچه شما می خواستید انجام دهید یا آنچه من می خواستم انجام دهم؟ من با مبلغی او را اصلاح کردم و با این شراو را از خود دور کردم. 

 نظر دهید »

سه درس زندگی

19 فروردین 1396 توسط سميه منصوري فراهاني

سه درس زندگی

(عبداللّه علی بن اعین) گوید: عده ای از شیعیان در ضمن نامه ای از امام صادق علیه السلام سوالاتی کردند و به من امر کردند که از حق مومن از آن حضرت سوال کنم. وقتی به محضر امام رسیدم آن سوال مطرح کردم اما امام علیه السلام جوابم را نداد.
وقتی برای وداع به خدمت او رسیدم عرض کردم من سوال کردم اما شما پاسخ آن را ندادید.
حضرت فرمود: ترسیدم با عدم رعایت آن کفران ورزید، همانا از سخت ترین واجبات خداوند بر خلقش سه چیز است:
1- رعایت انصاف از خودتان آنجا که جزآنچه برای خود می پسندد برای او نپسندد.
2- کمک مالی به برادر مومن.
3- یاد خدا در هر حال و آن فقط (سبحان الله) و الحمداللّه) نیست بلکه یاد خداوند ترک کاری است که خداوند بر او حرام کرده است. 

 نظر دهید »

بی اعتباری شراب خوار

19 فروردین 1396 توسط سميه منصوري فراهاني

بی اعتباری شراب خوار

اسماعیل فرزند امام صادق علیه السلام مقداری پول نقد داشت و مطلع گردید مردی از طایفه قریش می خواهد به یمن برود، به خدمت پدرش رسید و عرض کرد: فلانی می خواهد به یمن برود ومن هم مقداری پول دارم، آیا صلاح می بیند که آنها را به او بدهم تا مقداری اجناس برایم خریداری کند و از این راه سودی برده باشم؟
امام صادق علیه السلام فرمود: ای پسر! آیا نمی دانم او شراب خوار است؟
اسماعیل گفت: مردم این گونه می گویند و از کجا معلوم که شراب خوار باشد؟ امام علیه السلام فرمود: این کار را نکن وپولهایت را به او نده.
اسماعیل گفته پدر را نادیده گرفت و پولهایش را به آن مرد داد، او نیز پولهای اسناعیل را حیف و میل کرد ویک درهم آن را هم برنگرداند.
وقتی موسوم حج فرارسید، امام علیه السلام و اسماعیل هردو به حج رفتند.
اسماعیل که بخاطر از دست دادن پولهایش غمگین بود به دور خانه خدا طواف می کرد و می گفت: خدایا مرا از پاداش و عوض پولم برخوردار بگردان. امام صادق علیه السلام که او را مشاهده می کرد خود را به او رسانید و از پشت سر دست به شانه او زد و فرمود: ساکت باش فرزندم تو هیچ حقی بر خداوند نداری و پاداشی نداری که به تو عنایت کند و عوضی به تو بدهد چه اینکه تو فهمیدی که او شراب خوار است و به او اعتماد کردی.
اسماعیل گفت: من که ندیدم او شراب بخورد، شنیدم که مردم می گویند او شراب خوار است.
حضرت فرمود: فرزندم! خدای از و جل در کتابش فرموده است: (یومن باللّه و یومن للمومنین) (یعنی پیامبر، خدا و مومنین را تصدیق می کند.) وقتی مومنین به چیزی شهادت دادند آنها را تصدیق کن.
آن می فرماید: اموال خود را به انسانهای نادان ندهید.  وچه کسی نادان تر از شراب خوار. آنگاه فرمود: پیشنهاد شراب خوار در مورد ازدواج پذیرفته نگردد، میانجیگری او قبول نشود و امانت به او سپرده نشود. پس کسی که به او اعتماد کند و امانتی به او سپارد و حیف و میل نماید پاداش و عوضی نزد خداوند ندارد. 

 نظر دهید »

زهد امام صادق علیه السلام

19 فروردین 1396 توسط سميه منصوري فراهاني

زهد امام صادق علیه السلام

روزی منصور دوانیقی به امام صادق علیه السلام نوشت: چرا همان گونه که مردم نزد ما می آیند نزد ما نمی آیی؟
حضرت در پاسخ فرمود: کاری نکرده ایم که بخاطر آن بترسیم و چیزی از مرا آخرت نزد تو نیست که امید آن را داشته باشیم و به نعمتی نرسیده ای که بخاطرتا به تو تسلیت گوئیم، برای چه نزد تو آییم؟
منصور دوباره نامه ای فرستاده و در آن نوشت: نزد ما بیان تا ما را نصیحت کنی.
امام علیه السلام در جواب او نوشت: کسی که طلب دنیا تو را نصیحت نمی کند و کسی که طالب آخرت باشد نزد تو نمی آید.
منصور بعد از خواندن جواب امام صادق علیه السلام گفت: دنیاطلبی و آخرت طلبی افراد منزلت آنها را نزد من متمایز کرده است و جعفربن محمد خواستار آخرت است. 

 نظر دهید »

توصیه به رانندگان

19 فروردین 1396 توسط سميه منصوري فراهاني

توصیه به رانندگان

گروهی نزد امام صادق علیه السلام بودند امام علیه السلام به جمعی از آنها رو کرد و فرمود: چرا ما را سبک می شمارید؟
مردی از اهل خراسان از جا برخاست و عرض کرد: ما به خدا پناه می بریم که شما را سبک شماریم یا چیزی از دستورات شما را نادیده انگاریم.
امام علیه السلام فرمود: مگر صدای درخواست فلانی را در نزدیک جحفه نشنیدی که به تو می گفت: مرا به اندازه یک میل (چهل کیلومتر) سوار کردن به خدا قسم خسته و درمانده شده ام و تو سرت راهم برای او بلند نکردی واو را سبک شمردی و هر کس مومنی را سبک شمرده و احترام خدا را تباه ساخته است. 

 نظر دهید »

نیکوکاری بدون تقوا

19 فروردین 1396 توسط سميه منصوري فراهاني

نیکوکاری بدون تقوا

نفضل بن عمر گوید: خدمت امام صادق علیه السلام بودم که موضوع اعمال مطرح شد، من گفتم: عمل من به چه اندازه کم و ضعیف است!
حضرت فرمود: عمل کم باتقوا از عمل زیاد بی تقوا است.
عرض کردم: چگونه عمل زیاد بی تقوا است.
عرض کردم: چگونه عمل زیاد بی تقوا می باشد؟
فرمودند: مانند مردی که از غذای خود به مردم می خوراند وبا همسایگانش مهربانی می کندء در خانه ای به روی مردم باز است اما وقتی دری از حرام بر روی او گشوده گردد وارد آن می شود، این عمل بدون تقوا است. اما کسی دیگری هست که این کارهای خیر را ندارد اما دیگری در حرامی بر اوگشوده شود وارد آن نمی شود. 
گروهی نزد امام صادق علیه السلام بودند امام وقتی دری از حرام برروی او گشوده گردد وارد آن می شود، این عمل بدون تقوا است. اما کسی دیگری هست که این کارهای خیر را ندارد اما اگر در حرامی بر او گشوده شود وارد آن نمی شود. 

 نظر دهید »

دعایم به اجابت نمی رسد

19 فروردین 1396 توسط سميه منصوري فراهاني

دعایم به اجابت نمی رسد
null
راوی می گوید: امام صادق علیه السلام عرض کردم: دو آیه در کتاب خدا وجود دارد که آن دو را می جویم ولی نمی یابم.
امام علیه السلام فرمود: آن دو آیه کدام است؟
عرض کردم: سخن خداوند عز و جل که می فرماید:
ادعونی استجب لکم
بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را و ما او را می خوانیم و اجابتی نمی بینیم.
امام علیه السلام فرمود: گمان کرده ای خداوند خلاف وعده کرده است؟
عرض کردم: نه
فرمود: پس چرا اجابت نمی شود؟
عرض کردم: نمی دانم.
فرمود: ولی من تو را آگاه می کنم.
هر کس دستوراتی را که خداوند به او داده است اطاعت کند آنگاه او را از دعا بخواند او را اجابت می کند.
عرص کردم: راه دعا کردن چیست؟
امام علیه السلام فرمود: باحمد خداوند شروع می کنی و نعمتهای را هم که به تو داده است به زبان می آوری سپس او را شکر می گویی و بعد از آن بر پیامبرصلی اللّه علیه و آله صلوات می فرستی و گناهان خود را یادآوری می شوی بو به آنها اعتراف می کنی و از آنها به خداوند پناه می بری. این است راه دعا کردن.
آنگاه فرمود: آیه دیگر کدام است؟
عرض کردم: سخن خداوند که می فرماید:
وماانفقتم من شی فهو یخلقه و هو خیرالرازقین.
و آنچه اتفاق می کنید خداوند عوض آن را می دهد و او بهترین روزی دهندگان است. (133)
ومن انفاق می کنم اماعوض آن را نمی بینم.
امام علیه السلام فرمود: آیاگمان کرده ای خداوند خلاف وعده کرده است؟
عرض کردم: نه
فرمود پس چرا عوض آن را نداده است؟
گفتم: نمی دانم.
فرمود: اگر کسی مال حلال را بدست آورد و در راه حلال انفاق کند، در همی را انفاق نمی کند مگراینکه عوض آن را به او داده می شود. (134)

 نظر دهید »

عبادت بدون عقل

19 فروردین 1396 توسط سميه منصوري فراهاني

عبادت بدون عقل

اسحاق بن عمار گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم: فدایت شوم من همسایه ای دارم که نماز خواندن، صدقه دادن و حج گذاردنش بسیار است و عیب ظاهری هم ندارد.
امام علیه السلام فرمود: عقلش چگونه است؟
عرض کردم: فدایت شوم: عقل آنچنانی ندارد و در سطح پایینی است.
امام علیه السلام فرمود: در این صورت با آن اعمال درجه اش بالا نمی رود. 

 نظر دهید »

نوشتن انشا اللّه

19 فروردین 1396 توسط سميه منصوري فراهاني

نوشتن انشا اللّه

امام صادق علیه السلام دستور داد تا برای بر آوردن حاجتی نامه ای نوشته شود. نامه نوشته شد و نویسنده نامه آن را به خدمت حضرت آورد در حالی که در آن نامه انشاء اللّه ننوشته بود.
امام علیه السلام فرمود: چگونه امید دارید این کار انجام گیرد با اینکه انشاء اللّه ننوشته اید. ببینید هر جا انشاء اللّه نوشته نشده است بنویسید. 

 نظر دهید »

روایت

16 فروردین 1396 توسط سميه منصوري فراهاني

​

امام على (ع): 
تِسْعَةُ اَشْياءَ قَبيحةٌ وَ هِىَ مِنْ تِسْعَةِ اَنـْفُسٍ اَقبَحُ مِنها مِنْ غَيْرِهِمْ: ضيقُ الذَّرْعِ مِنَ الْـمُلوكِ وَ الْبُخْلُ مِنَ الاَْغْنياءِ وَ سُرْعَةُ الْغَضَبِ مِنَ الْعُلَماءِ وَ الصِّبا مِنَ الْكُهولِ وَ الْقَطيعَةُ مِنَ الرُّؤوسِ وَ الْكِذْبُ مِنَ الْـقُضاةِ وَ الزَّمانَةُ مِنَ الاَْطِبّاءِ وَ الْبَذاءُ مِنَ النِّساءِ وَ الطَّيشُ مِن ذَوِى السُّلْطانِ؛
نُه چيز زشت است، اما از نه گروه زشت تر: درماندگى و ناتوانى از دولتمردان؛ بخل از ثروتمندان؛ زود خشمى از دانشمندان؛ حركات بچگانه از ميانسالان؛ جدايى حاكمان از مردم؛ دروغ از قاضيان؛ بيمارى كهنه از پزشكان؛ بدزبانى از زنان و سختگيرى و ستمگرى از سلاطين.
دعائم الإسلام، ج 1، ص 83

 نظر دهید »

عدد 12

16 فروردین 1396 توسط سميه منصوري فراهاني

​تا حالا به عدد 12 این طور نگاه کرده بودید؟
لا اله إلا الله          ?12 حرف
محمدرسول الله      ?12 حرف
علی بن ابی طالب    ?12حرف
أمیر المؤمنین        ?12 حرف
فاطمة الزهراء       ?12 حرف
الحسن والحسین      ?12حرف
الحسن المجتبى      ?12 حرف
الحسین الشهید      ?12 حرف
الإمام السجاد         ?12 حرف
الإمام الباقر           ?12 حرف
الإمام الصادق         ?12 حرف
الإمام الکاظم          ?12 حرف
الإمام الرضاء          ?12 حرف
الإمام الجواد          ?12 حرف
الإمام الهادی         ?12 حرف
الحسن العسکری    ?12 حرف
القائم المهدی         ?12 حرف

افتخار کنید که شیعه ی 12 امامی هستیم واقعا کیف نکردی؟؟؟؟؟
 اگه قبول دارین یه صلوات بفرستين .

 نظر دهید »

روزه امام حسین (ع)

16 فروردین 1396 توسط سميه منصوري فراهاني

اولين روزي كه امام حسين (ع) روزه گرفتند همه اهل بيت در كنار سفره جمع شدند؛ پيامبر اكرم (ص) رو به امام حسين فرمودند: 

حسين جان عزيزم روزه ات را باز كن. امام حسين فرمودند:

جايزه من چه خواهدبود؟

پيامبر فرمودند: نصف محبتم را به كساني كه تو را دوست دارند مي بخشم.

 حضرت علي(ع) فرمودند:

پسرم حسين جان بفرما. باز امام فرمودند: جايزه من چه خواهدبود؟

حضرت علي فرمودند: نصف عبادت هايم براي كساني كه عاشق تو هستند.

حضرت فاطمه(س) فرمودند:

عزيز دلم افطار كن.امام حسين پرسيدند:

جايزه شمابه من چيست؟

حضرت فرمودند: نصف عبادت هايم را به كساني که بر تو گريه مي كنند مي بخشم.

امام حسن(ع) فرمودند:

برادر جان روزه ات را بازكن و امام همان سوال را پرسيدند.

حضرت پاسخ دادند: من تا همه گنهكاران را بر تو نبخشم به بهشت نخواهم رفت.

و درهمين حال جبرئيل بر پيامبر نازل شد فرمود خدا مي فرمايد:

من از شماها مهربانتر هستم و آنقدر آن كساني كه عاشق تو هستند را به بهشت ميبرم تا تو راضي شوي یا حسین.

 نظر دهید »

داستان بهلول

16 فروردین 1396 توسط سميه منصوري فراهاني

​

روزی یکی از دوستان بهلول گفت: ای بهلول من اگر انگور بخورم، آیا حرام است؟ بهلول گفت: نه. پرسید: اگر بعد از خوردن انگور در زیر آفتاب دراز بکشم، آیا حرام است؟ بهلول گفت: نه! پرسید: پس چگونه است که اگر انگور را در خمره ای بگذاریم و آن را زیر نور آفتاب قرار دهیم و بعد از مدتی آن را بنوشیم حرام می شود؟ بهلول گفت: نگاه کن من مقداری آب به صورت تو می پاشم. آیا دردت می آید؟ گفت: نه. بهلول گفت: حال مقداری خاک نرم بر گونه ات می پاشم. آیا دردت می آید؟ گفت: نه. سپس بهلول خاک و آب را با هم مخلوط کرد و گلوله ای گلی ساخت و آن را محکم بر پیشانی مرد زد. مرد فریادی کشید و گفت: سرم شکست. بهلول با تعجب گفت چرا؟ من که کاری نکردم؛ این گلوله همان مخلوط آب و خاک است و تو نباید احساس درد کنی، اما من سرت را شکستم تا تو دیگر جرات نکنی احکام خدا را بشکنی.

 نظر دهید »

سخن رهبر

16 فروردین 1396 توسط سميه منصوري فراهاني

​

?رهبرانقلاب:جوان ايرانی که میتواند غنی‌سازی اورانیوم کند و در شرایط تحریم تولید موشک و هواپیما کند،نمی‌تواند خودرو تولید کند؟

 نظر دهید »

داستان کوتاه

16 فروردین 1396 توسط سميه منصوري فراهاني

?? ﺯﻧﯽ ﺑﺎ ﻟﺒﺎﺱ ﻫﺎﯼ ﻣﻨﺪﺭﺱ ﻭ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﻣﻐﻤﻮﻡ،

ﻭﺍﺭﺩ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺧﻮﺍﺭﺑﺎﺭ ﻓﺮﻭﺷﯽ ﺷﺪ . 

ﻣﻐﺎﺯﻩ ﻧﺴﺒﺘﺎ ﺷﻠﻮﻍ ﺑﻮﺩ 

ﮐﻤﯽ ﻣﮑﺚ ﮐﺮﺩ ﺗﺎ ﺧﻠﻮﺕ ﺷﻮﺩ …

ﺳﭙﺲ ﺑﺎ ﻓﺮﻭﺗﻨﯽ ﻭ ﺁﺭﺍﻣﯽ ﺍﺯ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺩﺍﺭ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﮐﻤﯽ

ﺧﻮﺍﺭﺑﺎﺭ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﺪﻫﺪ ..

 ﻭ ﮔﻔﺖ ؛ ﺷﻮﻫﺮﺵ ﻣدتی اﺴﺖ ﮐﻪ ﺑﯿﻤﺎﺭ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﮐﺎﺭ ﮐﻨﺪ . 

ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻧﻢ ﺑﯽ ﻏﺬﺍ ﻣﺎﻧﺪﻩﺍﻧﺪ . ﺩﺭ ﻭﺍﻗﻊ ﭘﻮﻟﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ ﻧﺪﺍﺭﻡ … ﻓﻘﻂ ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﻢ ﺑﺮﺍﯾﺘﺎﻥﺩﻋﺎ ﮐﻨﻢ.ﺻﺎﺣﺐ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﮐﻪ ﻣﺮﺩﯼ ﺑﯽ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺑﻮد ﺑﺎ ﺑﯽﺍﻋﺘﻨﺎﻋﯽ ﻭ ﺑﺎ ﺣﺎﻟﺖ ﺑﺪﯼ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺯﻥ ﺍﺯ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺍﺵ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺑﺮﻭﺩ.زﻥ ﻧﯿﺎﺯﻣﻨﺪ، ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺍﺻﺮﺍﺭ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﮔﻔﺖ “: ﺁﻗﺎ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ، ﺑﻪ ﻣﺤﺾ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺘﻮﺍﻧﻢ، ﭘﻮﻟﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﯽﺁﻭﺭﻡ “.او  ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﻧﺴﯿﻪ نمیﺩﻫﺪ .

ﻣﺸﺘﺮﯼ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﭘﯿﺸﺨﻮﺍﻥ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﮔﻔﺘﮕﻮﯼ ﺁﻥ ﺩﻭ ﺭﺍ ﻣﯽﺷﻨﯿﺪ. ﻣﺸﺘﺮﯼ ﮔﻔﺖ: ﺧﺮﯾﺪ ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻧﻢ ﺑﺎ ﻣﻦ …

مغازه دار ﺑﺎ ﺗﻤﺴﺨﺮﮔﻔﺖ : ” ﻻﺯﻡ ﻧﯿﺴﺖ !! ﺑﻪ ﺣﺴﺎﺏ ﺧﻮﺩﻡ ! “ﺳﭙﺲ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺯﻥ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ “: ﻟﯿﺴﺖ ﺧﺮﯾﺪﺕ ﮐﻮ؟ “ﺯﻥ ﻟﯿﺴﺖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺩﺍﺩ. ﺧﻮﺍﺭﺑﺎﺭ ﻓﺮﻭﺵ ﺑﺎ ﮐﻨﺎﯾﻪ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺩ : ” ﺩﻋﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﺭﻭﯼ ﮐﺎﻏﺬ ﺑﻨﻮﯾﺲ ﻭ ﺑﮕﺬﺍﺭ ﺭﻭﯼ ﮐﻔﻪﯼ ﺗﺮﺍﺯﻭ .. ﻫﺮ ﭼﻪ ﺧﻮﺍﺳﺘﯽ ﺑﺒﺮ !!!خانم ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺑﻐﺾ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ، ﺑﺎ ﺧﺠﺎﻟﺖ ﺍﺯ ﮐﯿﻔﺶ ﺗﮑﻪ ﮐﺎﻏﺬﯼ ﺩﺭﺁﻭﺭﺩ ﻭ ﭼﯿﺰﯼ ﺭﻭﯼ ﺁﻥ ﻧﻮﺷﺖ ﻭ ﺭﻭﯼ ﮐﻔﻪﯼ

ﺗﺮﺍﺯﻭ ﮔﺬﺍﺷﺖ.ﻫﻤﻪ ﺑﺎ ﺗﻌﺠﺐ ﺩﯾﺪﻧﺪ ﮐﻪ ﮐﻔﻪ ﯼ ﺗﺮﺍﺯﻭ ﭘﺎﯾﯿﻦ

ﺭﻓﺖ !!..ﺧﻮﺍﺭﺑﺎﺭ ﻓﺮﻭﺵ ﺑﺎﻭﺭﺵ ﻧﺸﺪ. ﻣﺸﺘﺮﯼ ﮐﻨﺎﺭ ﭘﯿﺸﺨﻮﺍﻥ ﺍﺯ ﺳﺮ ﺭﺿﺎﯾﺖ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺯﺩ.

ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺩﺍﺭ ﺑﺎ ﻧﺎﺑﺎﻭﺭﯼ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﮔﺬﺍﺷﺘﻦ ﺟﻨﺲ ﺩﺭ ﮐﻔﻪی ﺗﺮﺍﺯﻭ ﮐﺮﺩ ﻫﺮﭼﻪ ﺟﻨﺲ ﺍﺿﺎﻓﻪ ﻣﯿﮑﺮﺩ، ﺗﺮﺍﺯﻭ ﺗﮑﺎﻥ ﻧﻤﯽﺧﻮﺭﺩ … ﻭﻗﺘﯽ ﻫﻤﻪی ﺍﺟﻨﺎﺱ ﻟﯿﺴﺖ ﺭﺍ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩ، ﮐﻔﻪ ﻫﺎﯼﺗﺮﺍﺯﻭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺷﺪﻧﺪ !……. خانم ﺑﺎ ﭼﺸﻤﺎﻧﯽ ﺍﺷﮑﺒﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺧﺎﺭﺝ ﺷﺪ.ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻭﻗﺖ، “مغازه دار” ﺑﺎ ﺩﻟﺨﻮﺭﯼ ﺗﮑﻪ ﮐﺎﻏﺬ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﺗﺎ ﺑﺒﯿﻨﺪ ﺭﻭﯼ ﺁﻥ ﭼﻪ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ .

ﺯﻥ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ ؛

” ﺧﺪﺍﯾﺎ ، ﺗﻮ ﺗﻨﻬﺎ ﭘﻨﺎﻩ ﻣﻨﯽ، ﺁﺑﺮﻭﯾﻢ ﺭﺍ ﺣﻔﻆ ﮐﻦ.

امشب هركس دعا كنه قبول ميشه چون كه امشب ماه خانه خدا رو طواف ميكنه اين پيام روبه همه إرسال كن هيچ كس رو محروم نكن از اين دعا «ربى من كل ذنب واتوب الیک»امشب ماه عمود بر کعبه میشه. التماس دعا امشب تلاوت آيه29و30 سوره فاطر باعث نزول بركت است.

بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحِيم 

إِنَّ الَّذِینَ یَتْلُونَ کِتَابَ اللَّهِ وَأَقَامُوا الصَّلاةَ وَأَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرًّا وَعَلانِیَةً یَرْجُونَ تِجَارَةً لَنْ تَبُورَ ﴿٢٩﴾لِیُوَفِّیَهُمْ أُجُورَهُمْ وَیَزِیدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّهُ غَفُورٌ شَکُورٌ( ۳۰)سُبحانَ الله يا فارِجَ الهَمّ وَ يا کاشِفَ الغَمّ فَرِّج هَـمّی وَ يَسّر اَمری وَ ارحِم ضَعفی وَ قِلَـّةَ حيلَتی وَ ارزُقنی حَيثَ لا اَحتَسِب يا رَبَّ العالَمينن

 نظر دهید »

بی نیازی

16 فروردین 1396 توسط سميه منصوري فراهاني

بی نیازی

مردی از اصحاب امام صادق علیه السلام همواره به محضر او می رسید، مدتی گذشت و آن مرد حج نگذارد و به خدمت امام علیه السلام نرسید. یکی از آشنایان او به خدمت آن حضرت رسید. امام علیه السلام پرسید فلانی چه می کند؟
او گمان برد امام علیه السلام از وضع مالی او سوال می کند اما حضرت فرمود: دینش چگونه است؟
عرض کرد: دینش به گونه ای است که شما دوست دارید.
امام علیه السلام فرمود: به خدا قسم او غنی و بی نیاز است. 

 نظر دهید »

دستگیری از برادر مومن

16 فروردین 1396 توسط سميه منصوري فراهاني

دستگیری از برادر مومن

صفوان جمال گوید: نزد امام صادق علیه السلام نشسته بودم که مردی از اهل مکه بنام میمون وارد شد و از نداشتن کرایه شکایت کرد.
حضرت به من فرمود: برخیز و برادرت را یاری کن، من برخاستم و به همراه او رفتم تا اینکه خداوند کرایه اش را فراهم کرد و سپس به نزد امام علیه السلام بازگشتم.
حضرت فرمود: برای حاجت برادرت چه کردی؟
عرض کردم: پدر و مادرم فدایت باد خداوند آن را بر آورده ساخت.
امام علیه السلام فرمود: اگر برادر مسلمان خود را یاری کنی از یک هفته طواف خانه خدا نزد من بهتر است. 

 نظر دهید »

سرمایه ولایت

16 فروردین 1396 توسط سميه منصوري فراهاني

سرمایه ولایت

مردی به محضر امام صادق علیه السلام رسید و از فقر و تنگدستی شکایت کرد.
امام علیه السلام به او فرمود: این طور نیست که تو می گویی و من تو را فقیر نمی دانم.
عرض کرد: سرور من به خدا سوگند شما از وضع من خبر نداری و نمونه هایی از فقر خود را ذکر کرد و امام علیه السلام سخن او را نمی پذیرفت تا اینکه از او سوال کرد اگر صد دینار به تو بدهند حاضری از ولاین ما دست برداری و از ما برائت جویی؟
جواب داد: نه، امام پیوسته رقم دینار را بالا برد و به هزارها دینار رسانید و آن مرد قسم می خورد که حاضر نیست با این مبالغ از ولایت ائمه علیهم السلام دست کشد.
آنگاه امام علیه السلام به او فرمود: آیا کسی که چیزی دارد که به هزارها دینار نمی فروشد فقیر است. 

 نظر دهید »

حقوق مومن

16 فروردین 1396 توسط سميه منصوري فراهاني

حقوق مومن

داود بن حصین گوید: ما چهارده نفر بودیم که در محضر امام صادق علیه السلام بودیم، ناگهان حضرت عطسه کرد اما کسی به او چیزی نگفت.
حضرت فرمود: آیا جواب عطسه را نمی دهید؟ از جمله حقوق مومن بر مومن این است که چون بیمار شود او را عیادت کند و چون بمیرد بر سر جنازه اش حاضر گردد و چون عطسه کند جواب عطسه او را بدهد و چون او را دعوت کند دعوتش را بپذیرد.
امام باقر علیه السلام هرگاه عطسه می کرد به او می گفتند: یرحمک اللّه (یرحمکم اللّه) (خداوند تو را مورد مغفرت و رحمت خود قرار دهد) و هر گاه کسی نزد او عطسه می زد حضرت می فرمود: یرحمک اللّه عزوجل. 

 نظر دهید »

نامگذاری

16 فروردین 1396 توسط سميه منصوري فراهاني

نامگذاری

ربعی بن عبداللّه گوید: شخصی به امام صادق علیه السلام عرض کرد: فدایت شوم، ما فرزندانمان را به نام شما و پدران شما نامگذاری می کنیم آیا این نامگذاری سودی برای ما دارد؟
امام علیه السلام فرمود: ای واللّه آیا دین جز محبت است. 

 نظر دهید »

رضا به قضای الهی

16 فروردین 1396 توسط سميه منصوري فراهاني

رضا به قضای الهی

اعشی گوید: به محضر امام صادق علیه السلام رسیدم تا از فرزند بیمار او عیادت کنم، دیدم امام علیه السلام بر درب منزل ایستاده است و بسیار اندوهگین و ناراحت است.
عرض کردم: فدایت شوم بچه در چه حالی است؟
امام علیه السلام فرمود: به خدا سوگند حال آشفته ای دارد. آن گاه وارد خانه شد و مدتی ماند و سپس با روی گشاده بسوی ما بیرون آمد در حالی که غم و اندوه از او بر طرف شده بود آنگاه فرمود: دوست داشتم که بچه شفا یابد.
عرض کردم: فدایت شوم بچه در چه حالی است؟
امام علیه السلام فرمود: به راه خود رفت.
عرض کردم: فدایت شوم آن وقت که زنده بود شما غمگین بودید اما الان که از دنیا رفته است روئی گشاده دارید!
امام علیه السلام فرمود: ما اهل بیت قبل از مصیبت گریه می کنیم اما وقتی امر الهی واقع شد به قضای خداوند راضی هستیم و تسلیم امر او خواهیم بود. 

 نظر دهید »

آسان گیری بر بدهکار

16 فروردین 1396 توسط سميه منصوري فراهاني

آسان گیری بر بدهکار

(حماد بن عثمان) گوید: نزد امام صادق علیه السلام بودم که یکی ار شیعیان آن حضرت وارد شد.
امام علیه السلام به او فرمود: چه شده است که برادرت از تو شکایت دارد؟
آن مرد گفت: از اینکه حقم را با جدیت وپیگیری از او مطالبه می کنم شکایت دارد؟
امام صادق علیه السلام فرمود: گمان کرده ای وقتی این گونه حقت را از او مطالبه می کنی کار بدی نکرده ای؟
آیا کلام خداوند را نخوانده ای که می فرماید: (یخافون سوء الحساب)(یعنی از بدی حساب در قیامت می ترساند که خداوند به آنها ستم کند؟ نه واللّه از این جهت نمی ترسند بلکه از موشکافی و جدیت در حساب می ترسند از این رو آن را ابدی حساب نامیده اند. 

 نظر دهید »

صله ارحام

16 فروردین 1396 توسط سميه منصوري فراهاني

صله ارحام

(صفوان جمال) گوید: میان امام صادق علیه السلام و عبداللّه بن حسن بحث و مجادله شد و به جنجال کشیده شد بطوری که مردم دور آنها جمع شدند و در حالی که شب بود از یکدیگر جداشدند.
صبح روز بعد که من بدنبال کاری از منزل بیرون آمدم دیدم امام صادق علیه السلام درب منزل عبداللّه بن حسن ایستاده است و به کنیز او می فرماید: به ابی محمد عبداللّه بن حسن) بگو به درب خانه بیاید.
عبداللّه بیرون آمده و گفت: یااباعبداللّه چرا صبحگاه به اینجا آمده ای؟
حضرت فرمود: من دیشب آیه ای از کتاب خدای عز وجل را تلاوت کردم که پریشانم کرده است.
گفت: کدام آیه؟
حضرت فرمود: قول خداوند که می فرماید: کسانی که آنچه را خدا به پیوستن آن فرمان داده است، پیوسته می دارند (صله رحم می کنند) از پروردگار خود می ترسند و از سختی حساب در هراسند. (121)
عبداللّه عرض کرد: راست گفتی گویا من این آیه را هرگز در کتاب خدای عزوجل نخوانده بودم. سپس دست به گردن شدند و گریستند. 
اگرچه حق با عبدا بن حسن که از اقوام امام علیه السلام می باشد نبوده و او از عقاید صحیحی هم برخوردار نبوده است و ارتباط خویشاوندی را که خدا به حفظ آن فرمان داده است تحکیم می نماید.
امام صادق علیه السلام فرمود: صله رحم اعمال را پاک و اموال را بسیار و حساب را آسان می کنده بلا را می زداید و روزی را زیاد می کند. 

 نظر دهید »

ثروتمندان شیعه

15 فروردین 1396 توسط سميه منصوري فراهاني

ثروتمندان شیعه

(محمدبن عجلان) گوید: خدمت امام صادق علیه السلام بودم که یکی از شیعیان او واردشد و سلام کرد. حضرت از او پرسید: برادرانت که از نزد آنها آمدی چگونه بودند؟
اودر پاسخ آنها را ستود و پاک و نیکو معرفی کرد.
امام علیه السلام فرمود: عیادت ثروتمندان از فقرا چگونه بود؟
عرض کردم: بسیار ناچیز است.
امام علیه السلام فرمود: دیدار و احوالپرسی ثروتمندان از فقرا چگونه بود؟
عرض کردم: اندک است.
حضرت فرمود: دستگیری ثروتمندان از فقرا چگونه بود؟
عرض کردم: شما از اخلاق و صفاتی سوال می کنید که در بین مردم ما کمباب است.
حضرت فرمود: پس چگونه آنها خود را شیعه می دانند؟

 نظر دهید »

یکدیگر را دوست بدارم

15 فروردین 1396 توسط سميه منصوري فراهاني

یکدیگر را دوست بدارم
(حفض بختری) گوید: خدمت امام صادق علیه السلام بودم که مردی وارد شد. حضرت به من فرمود: او را دوست داری؟
عرض کردم: آری
حضرت فرمود: چرا او را دوست نداشته باشی در حالی که برادر تو می باشد و شریک دین و یاور تو علیه دشمنت و روزی او هم بر عهده دیگری است. 
امام صادق علیه السلام فرمود: هرگاه مردی رادوست داشتی او را ازآن آگاه گردان زیرا اعلام محبت، دوستی میان شما را پابرجاتر می کند. 

 نظر دهید »

احترام به پدر

15 فروردین 1396 توسط سميه منصوري فراهاني

احترام به پدر

ابراهیم بن شعیب گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم: پدرم پیر و ضعیف شده است وما برای قضا حاجت، او را به مستراح حمل می کنیم.
حضرت فرمود: اگر می توانی این زحمت را هم از او برداری چنین کن. وبه دهان او لقمه گذار که این اعمال در فردای قیامت سپری از آتش برای تو خواهد بود. 

 نظر دهید »

ارزش نیکی به والدین

15 فروردین 1396 توسط سميه منصوري فراهاني

ارزش نیکی به والدین

(عمار بن حیان) گوید: به امام صادق علیه السلام خبر دادم که فرزندم اسماعیل به من نیکی می کند. حضرت فرمود: من اسماعیل رادوست داشتم و بااین خبری که دادی او را بیشتر دوست می دارم. آنگاه فرمود:
وقتی خواهر رضاعی پیامبر صلی اللّه علیه و آله به محضر اوآمد چون نگاه آن حضرت به او افتاد از دیدنش مسررو شد وزیر انداز خود را برای او پهن کرد و وی را برآن نشاند، آنگاه با او شروع به صحبت کرد و می گفتند و می خندیدند. سپس مجلس آنها به پایان رسید و از محضر آن حضرت مرخص شد.
مدتی بعد از برادر رضاعی پیامبر صلی اللّه علیه و آله که برادر خواهر رضاعی اوبود به محضر پیامبرصلی اللّه علیه و آله شرفیاب شد اما حضرت آن برخوردی را که با خواهرش داشت با اونداشت.
گفته شد با رسول اللّه!با خواهرت برخوردی داشتی که بابرادرت که مرد بود نداشتی؟
حضرت در پاسخ فرمود: زیرا خواهر رضاعی ام نسبت به پدر و مادرش رفتار بهتری از برادرش دارد. 

 نظر دهید »

تبریک به عمال ستمگران!!!

13 فروردین 1396 توسط سميه منصوري فراهاني

تبریک به عمال ستمگران!!!

محمد بن مسلم که یکی از شاگردان امام باقر علیه السلام است می گوید: همراه عده ای کنار درب خانه امام باقر علیه السلام در محضر آن حضرت بودیم. امام علیه السلام نگاهی به مردم کرد که گروه گروه عبور می کنند به بعضی از کسانی که نزد او بودند فرمود: مسئله ای در مدینه پیش آمده است؟
او عرض کرد: فدایت شوم از طرف حکومت (ظالم) برای مدینه فرمانداری تعیین شده است و مردم به دیدار او می روند تا به وی تهنیت گویند.
امام علیه السلام فرمود: به نزد او می روند تا بخاطر پست جدیدش به او تبریک گویند در حالی که او دری از درهای جهنم ا

 1 نظر

تحصیل روزی حلال

13 فروردین 1396 توسط سميه منصوري فراهاني

تحصیل روزی حلال

(فضل بن ابی قره) گوید: ما بر امام صادق علیه السلام وارد شدیم در حالی که او بروی دیواری مشغول کار بود. عرض کردیم: خداوند ما را فدای شماگرداند اجازه دهید مااین کار را برای شما انجام دهیم یااینکه غلامان آن را انجام دهند.
امام علیه السلام فرمود: نه، بگذارید خود آن را انجام دهم زیرا من دوست دارم که خداوند عزوجل مرا ببیند در حالی که بادستهای خود کار می کنیم و و بازحمت دادن به خود در طلب مال حلال هستم. آنگاه فرمود: امیرالمومنین علیه السلام برای تحصیل حاجت خود تلاش می کرد و دوست داشت که خداوند او را ببیند که خود را در طلب حلال به زحمت انداخته است. 

 1 نظر

نامگذاری فرزند

13 فروردین 1396 توسط سميه منصوري فراهاني

نامگذاری فرزند

ابوهان رون گوید: من در مدینه همنشین امام صادق علیه السلام بودم. چند روزی گذشت و نتوانستم به او حاضر شوم. پس از چندی که به خدمت او مشرف گشتم فرمود: ای ابو هارون چند روزی بود که تو را نمی دیدم.
عرض کردم: سبب آن این بود که پسری برایم متولد شده بود.
امام علیه السلام فرمود: خدا مبارک بگرداند چه نامی برای او انتخاب کردی؟
عرض کردم: محمد
حضرت نام محمد را که شنید صورتش را نزدیک زمین برد و می گفت: محمد، محمد، محمد، تا آنکه نزدیک بود صورتش به زمین برسد. سپس فرمودن جانم: مادرم، پدرم تمامی اهل زمین فدای رسول خدا صلی اللّه علیه و آله باد. آنگاه فرمود: این پسر را دشنام نده و او رانزن و بابدی نکن و بدان که خانه ای نیست که در آن محمد باشد مگر آنکه آن خانه هر روز تطهیر وتقدس می شود. 

 نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
اردیبهشت 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30 31    

نادعلی

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس